روانکاوی
روانکاوی اولین تلاش برای درمان مشکلات روانی به شیوه ای غیر از دارو درمانی است. «فروید» پدر روانکاوی و بیانگذار روانشناسی مدرن، خودش یک روانپزشک بود، ولی متوجه شد مشکلات روانی پیچیده تر و چند بعدیتر از آن هستند که صرفا با تکیه به دارو درمانی قابل حل باشند.
در این مطلب ابتدا با مفاهیم اولیه در روانکاوی آشنا میشویم. بعد از آن منطق درمانی روانکاوی را بررسی میکنیم و دنبال پاسخ به این سوال هستیم که روانکاوان چگونه میخواهند مشکلات روانی را حل کنند. در ادامه با تکنیکهای اصلی روانکاوی آشنا میشویم و مطلب را با آشنایی و شناخت سایر اشکال روانکاوی و درمانهای مشابه روانکاوی دنبال میکنیم. در پایان هم به بررسی نقاط ضعف و قوت روانکاوی میپردازیم و اینکه در حال حاضر روانکاوی در چه جایگاهی قرار دارد.
فهرست اصلی مقاله:
مفاهیم اولیه و بنیادی در روانکاوی
نظریه رشد جنسی فروید چه میگوید؟
مفهوم ناخودآگاه و خودآگاه در روانکاوی چیست؟
مکانیزمهای دفاع روانی چه هستند؟
تکنیکهای مورد استفاده در روانکاوی
گرایشها و شخصیتهای مهم مکتب روانکاوی
کارل یونگ و روان شناسی تحلیلی او، چه میگویند؟
نو فرویدیسم و روان شناسی خود، چه میگویند؟
مفاهیم اولیه و بنیادی در روانکاوی
روانکاوی بیش از هر مکتب و روش درمانی دیگر، پیچیدگی دارد، اما بر حداقل چهار مفهوم استوار است. اول ساختار شخصیت از دید روانکاوی، دوم نظریه رشد جنسی فروید، سوم مفهوم بسیار مهم ناخودآگاه و خودآگاه و چهارم مکانیزمهای دفاعی روان.
ساختار شخصیت از نظر روانکاری
از نظر فروید، سه نیروی نهاد، خود (ego) و فراخود (Superego) شخصیت انسان را میسازند. نهاد سیستم ابتدایی و اولیه شخصیت انسان است. هنگام تولد، انسانها کاملا نهاد هستند.
نهاد منبع اصلی انرژی روانی و جایگاه غرایز است. نهاد با یک قانون ساده کار میکند. اصل بر کسب لذت و دوری از درد است. به همین دلیل نهاد بر اساس سود و زیان و استدلالهای منطقی یا قواعد اخلاقی کار نمیکند. نهاد فکر نمیکند، فقط میخواهد. نهاد عمدتا ناهشیار یا خارج از آگاهی است.در کنترل نهاد بودن منجر به بروز خسارت و تولید مشکلات جدی خواهد شد.
خود (ego) اما با دنیای واقعیت بیرونی ارتباط دارد. خود مدیری است که بر شخصیت حاکم است و آن را کنترل و تنظیم میکند. برعکس نهاد که بر اصل لذت استوار است، خود بر اصل «واقعیت» استوار است. خود متوجه محدودیتها و کمبودها هست. اگر تشخیص دهد که نیاز است درد و رنجی را تحمل کند، این کار را انجام میدهد. خود تفکر معقول و منطقی را انجام میدهد و برای ارضا کردن نیازها، برنامه ریزی میکند. خود به عنوان جایگاه هوش و عقلانیت، تکانه های کور نهاد را بررسی و مدیریت میکند.
فراخود (Superego) اما شاخه قضایی و منتقد شخصیت است. فراخود بیانگر آرمان است و نه واقعیت و برای کمال تلاش میکند نه لذت. فراخود بیانگر ارزشها و آرمانهای سنتی جامعه است که از والدین به فرزندان انتقال یافته اند. وظیفه آن جلوگیری از تکانههای نهاد، قانع کردن خود به جایگزین کردن هدفهای اخلاقی با هدفهای واقع بینانه و تلاش برای کمال است. بنابراین فراخود با پاداشها و تنبیههای روانشناختی ارتباط دارد. پاداشها، احساس غرور و خود دوستی و تنبیهها احساس گناه و حقارت هستند.
اما این ابعاد یا نیروهای مختلف شخصیت، در یک زمان و با هم شکل نمیگیرند. همه چیز از همان نهاد شروع میشود. در کودکی وقتی نهاد تنها بعد شخصیت است، اصل لذت حکمفرماست. اما خیلی زود و با برخورد به دیوارهای سخت و بلند واقعیت، کودک انسانی یاد میگیرد هرچه میخواهد نه الزاما امکان پذیر است و نه قرار است بدون هزینه بدست بیاید.
از اینجا به بعد دیگر تک قانون ساده «دوست دارم و دوست ندارم» به کار نمیآید. «امکان پذیر است یا امکان پذیر نیست؟» هم، قانون جدیدی است که کودک باید علی رغم میل باطنی اش بپذیرد .همچنین صبر کردن، تحمل کردن و زحمت کشیدن هم به مرور به یادگیریهای کودک اضافه میشوند. این بعد جدید همان خود است. خود در واقع بخشی از همان نهاد است که رشد کرده. خود هم لذت جو است ولی میداند لذتها بدون هزینه نیستند و باید برای رسیدن به آنها تلاش کرد. بعلاوه اینکه دامنه این لذتها هم گستردهتر میشوند.
درکنار نهاد و خود، کودک بابت رفتارهایش هم آموزش اخلاقی میبیند و هم به شکل تجربی یاد میگیرد بعضی رفتارها برایش دردسر درست میکنند. مثل وقتی چیزی را بدون اجازه از هم بازی خود برداشته و همراه خود برده. این رفتارها اگر با تذکر، محرومیت یا توبیخ همراه باشند، بعد جدیدی را در کودک ایجاد میکنند که به آن فراخود میگوییم. فراخود کتاب قانون هرکسی است که فرصت پر کردن آن محدود است به چند سال کودکی و نهایتا نوجوانی. بعد از آن به سختی میتوان بنیادهای آن را تغییر داد.
فراخود کم کم بزرگ و قویتر میشود تا جایی که کاملا در مقابل نهاد میایستد و اصل لذت نهاد را زیر سوال میبرد و مایل است تا قوانین، اخلاقیات و آموختههای خود را به عنوان اصول اساسی در شخصیت حاکم کند.
خود، حل تضاد بین نهاد و فراخود را بر عهده دارد. خود نیازهای نهاد را به رسمیت میشناسد اما ناچار است با فراخود مذاکره و چانه زنی کند تا مجوز برای برآورده کردن این نیازها را دریافت کند و بعد از آن برای رسیدن به آنها برنامه ریزی و تلاش میکند. زمانی که نهاد و خود خلاف فراخود متحد میشوند و خواستههای خود را به آن تحمیل میکنند، فراخود مکانیزم «عذاب وجدان» و احساس گناه را فعال میکند تا با ایجاد درد و رنج روانی خود را وادار به تسلیم کند تا از ادامه آن انتخاب یا رفتار خاص منصرف شود.
نظریه رشد جنسی فروید چه میگوید؟
غرایز در رویکرد فروید اهمیت زیادی دارند. او در ابتدا برای اشاره به انرژی جنسی از اصطلاح، «لیبیدو» استفاده کرد. اما بعدا آن را گسترش داد تا انرژی جنسی کل غرایز را در بر بگیرد. این غرایز به بقای فرد و نژاد انسان خدمت میکنند و به سمت رشد و خلاقیت گرایش دارند. لیبیدو یا انرژی جنسی در طول فرآیند رشد جسمی تغییر شکل میدهد و از قسمتی از بدن به قسمت دیگری میرود. فروید برای رشد جنسی پنج مرحله تعریف کرد:
مرحله دهانی: از تولد تا یکسالگی را شامل میشود. مکیدن پستان مادر نیاز به غذا و لذت را ارضا میکند.
کودک احتیاج دارد که نیازهای اساسی او ارضا شوند،که در غیر این صورت بعدها احساس حرص و طمع ممکن است پرورش یابد. در نقطه مقابل، ارضا بیش از حد در یک مرحله هم موجب تثبیت میشود.
به طور کلی تثبیت به معنای به سلامت پشت سر نگذاشتن یک مرحله از مراحل رشد جنسی است. بی اعتمادی، رد کردن محبت دیگران و ترس از برقرار کردن روابط صمیمانه یا ناتوانی در انجام آن به دلیل محرومیت در ارضای دهانی ایجاد میشوند و خصلتهایی مثل وابستگی و ضعف شخصیت به دلیل ارضای بیش از حد و دیر از شیر گرفته شدن است. حدود دو سالگی سن مناسب از شیر گرفتن کودک است.
مرحله مقعدی: یک تا سه سالگی را شامل میشود. در مرحله دهانی تجمع لیبیدو در دهان و اطراف آن است، بعد از یکسالگی لیبیدو از دهان به سمت مقعد جابجا میشود و کودک اینبار از دفع مدفوع لذت میبرد.
در این دوره رشد جنسی ناحیه مقعد در شکل گیری شخصیت اهمیت زیادی پیدا میکند. تکالیف رشد در این مرحله شامل یادگیری استقلال برای استفاده از توالت و پذیرفتن قدرت شخصی است. ابراز خشم و پرخاشگری و قدرت ابراز وجود در این مرحله بخش مهمی از بنیادهای شخصیت در بزرگسالی را میسازد.
مرحله آلتی: سه تا شش سالگی را شامل میشود. در این مرحله انرژی جنسی یا لیبیدو به آلت کودک جابجا میشود و کودک از طریق بازی یا لمس آلت جنسی خود کسب لذت میکند. ولی این کسب لذت ناخودآگاه و برای کودک گنگ است. مرحله آلتی مردانه که «عقده ادیپ» نامیده میشود مادر را به عنوان هدف عشق پسر قرار میدهد.ترس ناهشیار و پنهان پسر از اخته شدن توسط پدرش،ریشه شکل گیری عقده ادیپ عنوان شده.
در دختران اما، مرحله آلتی که «عقده الکترا» نامیده میشود، تلاش دختر برای بدست آوردن عشق و تایید پدر است. این امیال ناهشیار به خاطر ماهیت تهدید کننده خود در نهایت سرکوب میشوند. اینکه والدین چگونه به صورت کلامیو غیر کلامیبه تمایلات جنسی نو ظهورکودک واکنش نشان میدهند، برنگرشها و احساسهای جنسی که کودک پرورش خواهد داد، تاثیرگذار است.
به عنوان مثال وقتی والدین مشاهده میکنند که کودک با آلت خود بازی میکند، بهترین واکنش پرت کردن حواس کودک است.
اگر والدین کودک را بابت این رفتار ناهشیار، تنبیه کنند یا این پیام را به او بدهند که درحال انجام رفتاری گناهآلود و زشت است، کودک با مسایل جنسی خود به دیده مشکل و ماهیت شیطانی نگاه میکند و در آینده ممکن است در روابط خود و ابزار احساسات و تمایلات جنسی مشکل پیدا کند.
مرحله نهفتگی: شش تا دوازده سالگی را شامل میشود. بعد از دورههای فعال و قدرتمند انرژی جنسی، این دوره نسبتا آرام است. تمایلات در بازی، ورزش و دامنه ای از فعالیتهای جدیدتر جایگزین این تمایلات میشوند.
در این دوره از رشد جنسی، کودک به توسعه جنبه اجتماعی شخصیت خود میپردازد.
مرحله تناسلی: از دوازده سالگی به بعد را شامل میشود. این مرحله از بلوغ شروع میشود و تا کهولت ادامه دارد. در این مرحله تمایل به برقراری رابطه جنسی در نوجوان شروع میشود. نوجوان با بدن خود و تفاوت آن با جنس مخالف آشنا میشود. تخیلات و تصاویر جنسی به اوج میرسند.
به دلیل تغییرات در فعالیت غدد جنسی، پسران امکان ارضا شدن و تخلیه جنسی پیدا میکنند و دختران چرخه طبیعی پریود و تخمک گذاری را تجربه میکنند این مرحله متناسب با نژاد و جغرافیا و جنسیت میتواند دیرتر یا زودتر شروع شود و سن دوازده سال تقریبی است. رفتار خود ارضایی در این مرحله رفتاری بهنجار و رایج به حساب میآید.
مفهوم ناخودآگاه و خودآگاه در روانکاوی چیست؟
احتمالا بزرگترین خدمت فروید، مفاهیم ناخودآگاهی و خود آگاهی باشند که برای درک رفتار و مشکلات رفتاری و شخصیتی بکار گرفته میشوند. مغهوم ناخودآگاه به زبان ساده توضیح این مساله است که آنچه رفتار و انتخابهای ما را موجب میشود، الزاما استدلال و منطق و محاسبه سود و زیان و اخلاقیات و مشابه اینها نیست.
بخش بزرگی از علت رفتار ما، برای خودمان هم پنهان است. با طرح مفهوم ناخودآگاهی، پیش فرض اینکه رفتارهای ما همه آگاهانه هستند، برای همیشه از بین رفت. این مفهوم به نامهای دیگر در سایر مکاتب درمانی هم حضور دارد و اغلب روانشناسان فارغ از گرایش و روش خاص خود، از این لغت استفاده میکنند.
امیال و خواستههای برآورده نشده، خاطرات ترسناک یا آزار دهنده و هر چیزی که مایل به فکر کردن یا حضور آن در ساختار روانی و حافظه مان نیستیم، توسط مکانیزم دفاعی سرکوب، به اعماق ذهن و حافظه فرستاده میشوند. انباشت این خاطرات همراه با احساس و هیجانات درون آنها، بخش پنهان و تاریکی را در ذهن میسازند که میتواند در انتخابها و تصمیمات ما نقش بازی کند بدون اینکه ردی از خود باقی بگذارد.
فرآیندهای ناهشیار، منشا انواع نشانهها و رفتارهای روان رنجور هستند. بر طبق این دیدگاه، درمان بر آشکار کردن معنی نشانهها، علتهای رفتار و امیال سرکوب شده ای که در عملکرد سالم اختلال ایجاد میکنند، استوار است.
سرچشمه بسیاری از خوابها، پرشها و لغزشهای کلامی، افکار مزاحم یا حتی نشانههای روان تنی، ناخودآگاه است.
مکانیزمهای دفاع روانی چه هستند؟
مثل سیستم ایمنی بدن که در مقابل ویروس و بیماری از خودش دفاع میکند، سیستم روانی هم در مقابل اضطراب و فشار روانی از خودش دفاع میکند. و باز هم مثل سیستم ایمنی که ممکن است این دفاع را به شکل ناکارآمد یا خود آسیب رسان انجام دهد (مثل بیماریهای خود ایمنی)، ساختار روانی هم مکانیزمهای دفاعی روانی را ایجاد کرده ولی همه این مکانیزمها الزاماً کارکرد مثبت و مفیدی ندارند. در ادامه با شناخته شدهترین این مکانیزمها آشنا میشویم:
1) سرکوب: به معنای اینکه افکار و احساسات تهدید کننده یا عذاب آور اجازه ورود به آگاهی نمییابند. فروید سرکوبی را به صورت راندن بی اراده چیزی از هشیاری توضیح داد. فرض شده که اغلب رویدادهای دردناک شش سال اول زندگی دفن شده اند ولی با این حال بر رفتارهای آینده و بزرگسالی هم اثر دارند.خاطرات یا ترس ها یا خواسته های سرکوب شده بخشی از ناخوداگاه را می سازند که مثل اتاقی قفل شده در ساختمان ذهن،ازدسترس آگاهی خارج می شوند ولی روی افکار،احساسات و رفتار اثر جدی دارند.
2) انکار: به معنی بستن چشم به روی واقعیت و ترس و تهدید ناشی از آن. این مکانیزم شبیه سرکوبی است، اما معمولا در سطح نیمه خودآگاه و خودآگاه هم عمل میکند.
3) واکنش وارونه: یعنی مخالف میل یا تکانه درونی عمل کردن، به دلیل اینکه بروز این تکانه اضطراب آور یا ترسناک یا شرم آور است. مثل اینکه کسی عشق را جایگزین نفرت کند. یا اینکه کسی تمایل پنهان به رفتارهای جنسی بی بند و بار دارد ولی برعکس رفتار اخلاق مندانه را تبلیغ یا عمل میکند.
4) فرافکنی: یعنی نسبت دادن امیال و تکانههای غیر قابل قبول خود به دیگری. این مکانیزم نوعی خود فریبی است. مثل کسی که خودش حسادت دارد ولی دائما دیگران را متهم به حسادت میکند.
5) جابجایی: یعنی هدایت کردن انرژی به سمت شیء یا فرد دیگری در موقعیتی که فرد اصلی در دسترس نیست یا اگر در دسترس است. شخص به هر دلیلی مایل به روبرویی مستقیم نیست. مثل مردی که از رئیسش عصبانی است و توبیخ شده ولی تلافی آن را با رفتار پرخاشگرانه با همسر یا فرزندانش در خانه در میآورد.
6) دلیل تراشی: یعنی تراشیدن دلایل ظاهرا خوب و معقول برای قانع کردن خود جریحه دار شده. در فرهنگ ما به گردن قسمت و تقدیر انداختن شکستها و ناکامیها شکل رایجی از این مکانیزم است.
7) والایش: به معنی منحرف کردن انرژی جنسی یا پرخاشگری به مجاری دیگر. مثل کسی که به باشگاه بوکس میرود و تکانههای پرخاشگری خود را در آنجا تخلیه میکند. والایش جز مکانیزمهای کارآمد و مناسب و بهنجار است.
8) واپس روی: (یا بازگشت) به معنی برگشتن به مرحله پیشین از زندگی، زمانی که شخصی در وضعیت روانی بهتری بوده یا حداقل اینطور تصور میکند. این مقطع معمولا کودکی است. مثل کسی که امروز خوشحال نیست و مدام از خاطرات گذشته خود تعریف میکند یا از نظر زمان ذهنی درآن دوره خاص زندگی میکند.
9) درون فکنی: یعنی هماهنگ شدن و پذیرفتن ارزشهایی که در آن محیط خاص حاکم هستند و تضاد بین شخص و این ارزشها برای او اضطراب آور است.مثل شخص زندانی که بابت جرم غیرعمد زندانی شده و متعلق به آن خرده فرهنگ ضد اجتماعی نیست، ولی در محیط زندان با همراهی و جذب ارزشهای ضد اجتماعی(مثل قلدری کردن و درگیری راه انداختن)، سعی در کاهش تضاد و اضطراب ناشی از آن دارد. مهاجرت از شهر به روستا، مهاجرت به کشوری یا فرهنگ متمایز و مشابه اینها موقعیت های مناسبی برای فعال شدن مکانیزم درون فکنی هستند. این مکانیزم الزاما نابهنجار نیست، مگر اینکه ارزشهای درونی شده در واقع ضد ارزش باشند.
10) همانند سازی: یعنی همانند سازی با انگیزهها، سازمانها یا افراد موفق به امید آنکه فرد به صورت آدم ارزشمندی برداشت شود. این مکانیزم هم الزاما نابهنجار نیست، مگر اینکه این تقلید خیلی سطحی و درحد ظاهر و بیرون باشد و نه عملکرد شخص موفق.
11) جبران: یعنی مخفی کردن ضعفهای درک شده یا پرورش دادن برخی صفات مثبت برای جبران کردن ضعفها. این مکانیزم میتواند مثبت و مفید باشد، مثل وقتی شخص دارای معلولیت جسمی، روی فعالیتی متمرکز میشود که نیاز به سالم بودن از نظر جسمیندارد.
شکل منفی آن هم رفتارهای افراطی مثل پرداختن زیاد به ظاهر، کار افراطی و ثروت اندوزی، ازدواج با شخصی که از نظر شرایط و طبقه اجتماعی با شخص بسیار ناهمگن است، تحصیل بدون دلیل ضروری و مشابه اینها.
مکانیزمهای دفاعی محدود به این موارد نیستند، بعضی بیش از صد مکانیزم دفاعی را شرح داده اند. اما به همین مکانیزمهای اصلی بسنده میکنیم تا روی مبحث اصلی که درک و آشنایی کلان با مکتب روانکاوی است، متمرکز بمانیم.
منطق درمانی روانکاوی چیست؟
چند کار مهم در فرآیند روانکاوی باید انجام شود تا شخص در مسیر سلامت روان حرکت کند.
یکی اینکه در ساختار سه بعدی شخصیت (از دید روانکاوی)، خود (ego) تقویت شود تا بتواند در مقابل نهاد زیاده خواه و سرکش و فراخود (Superego) محدود کننده بایستد و تعادل ایجاد کند.
دومی به سطح آگاهی رساندن تکانهها و خاطرات سرکوب شده ناخودآگاه است. هدف از انجام این دو کار، تقویت رفتار بر پایه واقعیت بیرونی است و نه صرفا تمایلات غریزی یا احساس گناه غیر منطقی. نا خوداگاه گاهی مثل اختاپوس به دست و پای ما می پیچد ومانع از داشتن ذهنی آزاد و واقع بین می شود.تخلیه انرژی محبوس شده در آ ن شرط رها شدن از آن است.
علاوه بر این دو فرآیند اصلی، شناخت مکانیزمهای دفاعی ناکارآمد و روبرو شدن شجاعانه و مسئولانه با اضطراب و فشار روانی هم بخشی از درمان روانکاوی است. مفهوم مکانیزمهای ناکارآمد یکی از بنیادیترین مفاهیمیاست که روانکاوی به کل روانشناسی و روان درمانی اعطا کرده است و بسیاری روانشناسان که به مکتب روانکاوی هم متعلق نیستند، سعی در شناخت مکانیزمهای ناکارآمد مراجعشان دارند تا کمک کنند، مراجع پاسخهای معقولتری به فشار روانی بدهد.
نظریه جنسی فروید میگوید رشد جنسی یک فرآیند است که باید طبیعی و بهنجار طی شود و در بزرگسالی هم پاسخ به نیازهای جنسی است که ذهن را از تکانههای جنسی و به دنبال آن پرخاشگری خالی میکند و فرصت رشد و شکوفایی را ایجاد میکند. کار دیگری که یک روانکاو باید انجام دهد، کمک به مراجع برای پاسخ بهنجار به تکانههای جنسی یا پرخاشگری مراجع است.
متاسفانه مفهوم آزادی جنسی فروید توسط بسیاری به خوبی درک نشده است. افراد مذهبی اغلب بیش از دیگران در مقابل این ایده گارد تدافعی دارند. فروید تبلیغ بی بندوباری و بی اخلاقی نمی کرد.در زندگی شخصیش هم مردی اهل خانواده و متعهد بود.منظور او از آزادی جنسی این بود که بجای نگاه نابهنجار به بعضی تمایلات یا فانتزی های جنسی افراد و ممانعت از بروز آنها،اجازه دهیم افراد نیروی جنسی خود را هر طور که می خواهند تخلیه کنند تا تبدیل به مشکلات روانی برای خودشان و خسارت برای دیگران نشود.
حبس کردن و سرکوب تمایلات جنسی انرژی روانی شخص را بجای پیشرفت صرف کنترل و جنگ با این تمایلات می کند.
بدیهی است که این آزادی محدود به رعایت حقوق شریک جنسی و رضایت اوست.
در مطلب مکانیزمهای دفاعی، با مکانیزم «والایش» آشنا شدیم. مفهوم این مکانیزم، هدایت یک تکانه به مسیر مفید یا حداقل غیر مضر بجای سرکوب یا انکار یا نادیده گرفتن است.
یکی از وظایف اصلی روانکاو این است که به درمانجویان کمک کند تا آزادی عشق ورزیدن،کار کردن و بازی کردن را کسب کنند وظایف دیگر عبارتند از کمک کردن به درمانجویان در کسب کردن خودآگاهی، صداقت و رابط شخصی مفیدتر، رسیدگی کردن به اضطراب به شیوه ای واقع گرایانه و کسب کردن کنترل بر رفتار تکانشی و غیر منطقی.
فرآیند درمان روانکاوی تا اندازه ای شبیه کنار هم چیدن قطعههای پازل است. مراجع آزاد است تا هر فکر یا احساسی را صرف نظر از اینکه چقدر غیر مسئولانه، شرم آور، خودخواهانه یا بچگانه باشد، ابراز کند. البته این به معنای این نیست که سایر روشهای درمانی درمورد اینگونه خودافشاگریها موضع قضاوتی دارند، منظور این است که اینگونه افکار و احساسات برای روانکاوان کانون توجه است و به عنوان سرنخ به آنها نگاه میکنند و آنها را تعبیر و تفسیر میکنند.
جنبه مهمی از رابطه درمانی از طریق واکنشهای انتقالی آشکار میشود. انتقال عبارت است از جابجا کردن ناهشیار احساسها و خیالپردازیها توسط درمانجو به روانکاو که در واقع واکنشهایی به افراد مهم دیگر در گذشته او هستند. انتقال تکرار ناهشیار گذشته در زمان حال را شامل میشود. انتقال به معنی الگو برداری عمیق تجربیات قدیمی در روابط است که در زندگی فعلی آشکار میشوند.
به زبان بسیار ساده، در حالت ایدهآل روانکاو قرار است مثل یک آینه احساسات سرکوب شده یا الگوهای رفتاری مراجع را بازتاب دهد، این مفهوم «انتقال» است. خشم، وابستگی، عشق، تنفر، تردید یا هر احساس دیگری که مراجع به روانکاو پیدا میکند، میتواند (نه الزاما) بازتاب ناخودآگاه مراجع در آینه روانکاو باشد.
فرآیند ایجاد بینش از کاوش مفصل و مکرر مواد و دفاعهای ناخودآگاه تشکیل میشود که اغلب آنها در اوایل کودکی ریشه دارند. کسب بینش از طریق تعبیرهای مکرر و کاوش کردن مقاومت حاصل میشود که به حل الگوهای قدیمیمیانجامد و به مراجع کمک میکند تا تصمیمات تازهتر و بهتری بگیرد.
روانکاو قرار است بر جنبههای تاریک و ناشناخته ذهن مراجع نور بیندازد تا مراجع اولا درون خود را ببیند و دوما تصمیم بگیرد که هر کاری لازم است انجام دهد. اما برای انجام این کار به ابزارهایی نیازمند است. مهمترین ابزارها یا تکنیکها در روانکاوی را در ادامه مطلب شرح میدهیم.
تکنیکهای مورد استفاده در روانکاوی
تداعی آزاد: فرض این است که وقتی کسی درمورد چیزی زیاد حرف میزند یا ذهنش حول و حوش آن موضوع میچرخد، پس موضوع برای شخص مهم است و مهم بودن موضوع برای شخص یعنی مهم بودن موضوع برای درمانگر که دراینجا روانکاو است. در تداعی آزاد مراجع روی کاناپه دراز میکشد و در مورد هر چیزی که بخواهد حرف میزند. روانکاو گوش میکند، نیاز شد میپرسد و کنکاش میکند. نتیجه این کنکاشها برای روانکاو، عیان شدن بخشی از ناخودآگاه مراجع است.
این تکنیک ابزاری اساسی است برای باز کردن درها به امیال، خیال پردازیها، تعارضها و انگیزههای ناهشیار. اجرای این تکنیک اغلب به یاد آوری تجربیات گذشته و گاهی تخلیه هیجانی یا آزاد شدن احساسهای شدیدی که مسدود شده اند، میانجامد. البته ناگفته نماند که زمینههایی که درمانجویان درباره آنها حرف نمیزنند، به اندازه زمینههایی که حرف میزنند، اهمیت دارند.
تعبیر: یعنی کشف رابطه بین ناخودآگاه و رفتارها یا احساس یا افکار مراجع در زمان حال، بعلاوه بازخورد آن به مراجع در جهت ایجاد بینش. تعبیر به این صورت انجام میشود که درمانگر معانی رفتار مراجع را که در رویاها، تداعی آزاد، مقاومتها (چیزهایی که مایل نیست در مورد آن حرف بزند) و خود رابطه درمانی آشکار میشوند، توضیح میدهد. وظیفه تعبیرها این است که خود (ego) را قادر سازد تا مواد جدید را جذب کند و فرآیند آشکار ساختن بیشتر ناخودآگاه را سرعت دهد. تعبیر برمبنای ارزیابی درمانگر از شخصیت درمانجو و عواملی در گذشته مراجع که در مشکلات او دخالت داشته اند، قرار دارد.
تحلیل رویا: یعنی کشف رابطه بین رویاها (نه الزاما همه رویاها) و حالتهای روانی مراجع در زمان حال. در روانکاوی رویا را دریچه ای به ناخودآگاه میدانند و روانکاوان متعقدند در طول خواب، دفاعهای روانی شل میشوند و احساسات سرکوب شده به سطح میآیند. فروید معتقد بود امیال، نیازها و ترسهای ناهشیار فرد در رویاهایش بروز پیدا میکنند. اما شخص معمولا مستقیم و آشکار در مورد این تمایلات یا ترسها خواب نمیبیند چون برخی انگیزشها به قدری برای فرد غیر قابل قبول هستند که به جای اینکه مستقیما آشکار میشوند، به صورت تغییر شکل یافته یا نمادین ابراز میشوند.
به عنوان مثال وجود بسیاری از حیوانات، موقعیتها یا مکانها در خواب، نمادی از ترسها یا امیال سرکوب شده هستند.
تحلیل مقاومت: مقاومت، اکراه مراجع در فرآیند به سطح آگاهی رساندن موضوعات ناخودآگاهی است که سرکوب شده اند. از دید روانکاوی مقاومت به هرگونه فکر، نگرش، احساس یا رفتار (چه آگاهانه و چه ناخودآگاه) اشاره دارد که میخواهد وضع موجود حفظ شود و اجازه نمیدهد تغییر صورت گیرد.
مقاومتها برای محافظت از افراد در برابر اضطراب و ترس از تغییر ایجاد میشوند. فرض درمان روانکاوی این است که مراجعان هم دوست دارند تغییر ایجاد کنند و هم به دلایلی مانند ترس یا خوگیری با وضعیت موجود، سعی در حفظ شرایط دارند.
مقاومتها صرفا چیزی نیستند که باید بر آنها غلبه کرد، آنها نشان دهنده روشهای دفاع مراجع در برابر اضطراب و فشار روانی هستند. یعنی درک اینکه مراجع روی چه نقاطی مقاومت میکند و در چه موضوعاتی مایل به افشاگری یا برون ریزی هیجانی نیست، از یک طرف کمک میکند روانکاو درک کند عامل اضطراب مراجع چیست، از طرف دیگر نشان میدهد مراجع چگونه با این عامل اضطراب برخورد میکند. (از چه مکانیزم دفاعی استفاده میکند.) شکستن مقاوماتها برای مراجع اثر درمانی دارد.
تحلیل و تعبیر انتقال: انتقال یعنی وقتی مراجع ،الگوهای پنهان و ناخودآگاه رفتاری خود را به درمانگر(در اینجا روانکاو) هم ابراز میکند. مثل اینکه ترس از طرد شدن که یک حالت روانی در مراجع است. نسبت به درمانگر هم بروز میکند و مراجع براساس تصور ذهنی خود، سعی کند کاری نکند که درمانگر را ناراحت کند.
ابراز خشم یا تنفر، احساس وابستگی،رفتار فرمان پذیری و بله گویی، رفتار تحکم و کنترل کنندگی و بسیاری حالتهای روانی دیگر، مصداقهایی هستند که مراجع در رابطه با درمانگر هم ابراز میکند.(البته در صورتی که در خزانه رفتاری مراجع باشند). کشف این حالتهای روانی و رفتاری توسط روانکاو و بازخورد آنها همراه با تفسیر و تعبیر به مراجع، باعث ایجاد بینش میشود و خاصیت درمانی دارد.
تحلیل انتقال، روش اصلی در روانکاوی و درمان روانپویشی (از درمانهای زیر مجموعه مکتب روانکاوی) است، زیرا به درمانجویان امکان میدهد تا از تاثیر گذشته بر عملکرد کنونی خود، بینش زمان حال کسب کنند.
آیا هیپنوتیزم واقعا موثر است؟
هیپنوتیزم در واقع اختراع روانکاوی نیست و سابقه هیپنوتیزم کردن به قبل از شروع روانکاوی (اواخر قرن هجدهم میلادی) باز میگردد. فروید صرفا ازاین ابزار استفاده کرد و سعی کرد از طریق هیپنوتیزم کردن بیماران خود، به ناخودآگاه و محتوای سرکوب شده آن دست پیدا کند.
فرض بر این است که هشیاری و خودآگاهی مانع دست یابی کامل به ناخودآگاه میشوند و به همین دلیل در خواب به عنوان مثال، ناخودآگاه به شکل رویا، فرصت برون ریزی و تخلیه پیدا میکند. هیپنوتیزم هم بنابر عقیده روانکاران کلاسیک،قرار بود میانبری به ناخودآگاه شخص باشد. بعد از هیپنوتیزم و عبور از لایه خودآگاه (که به عنوان مانع برای رسیدن به ناخودآگاه عمل میکند)، روانکاو با کنکاش در ناخودآگاه شخص به جستجوی رخدادها یا خاطرات سرکوب شده مهم ولی دور از دسترس میپردازد. با این کار، هم عامل مشکل روانی شناسایی میشود و هم انرژی محبوس شده در آن، تخلیه میشود که در نهایت اثر درمانی دارد.
در تجربه کارم با مراجعین شخصی ام، بارها با این ذهنیت مواجه شده ام یا مستقیما مورد پرسش قرار گرفته ام که آیا هیپنوتیزم برای مثلا وسواس یا کنترل خشم یا ترک سیگار یا فراموش کردن خاطرات منفی و مشابه اینها مفید است؟ شاید طرح اینگونه سوالات و به طور کلی این ذهنیت، به دلیل استفاده زیاد رسانه سینما (در شکل جهانی) از روانکاوی و هیپنوتیزم به شکل موضوع مستقیم فیلم یا استفاده در فیلمنامه در تولید فیلمهای معمایی و پیچیده با تم روانشناختی و روانکاوی باشد.
خطا در اینجاست که استفاده از هیپنوتیزم در سینما به دلیل ماهیت معما گونه و جذاب آن است نه به دلیل کارآمدی آن در واقعیت. برخلاف اغلب این فیلمها، هیپنوتیزم کاربرد درمانی خاص و ملموسی نداشته و ندارد و به همین دلیل هم از جعبه ابزار روانکاوان کنار گذاشته شد. احتمالا این شکل فیلمها بیشتر درژانر«علمیتخیلی» قابل دسته بندی هستند تا ژانر«علمی».
هنوز هم ممکن است بعضی تلاش کنند به سنت روانکاوان کلاسیک، دست به هیپنوتیزم کردن و رسیدن به ناخودآگاه بزنند. اما این رفتار آنها بیش از اینکه یک رفتار علمیباشد، ایدئولوژیک است. متاسفانه بعضی به روانکاوی نه به عنوان یک مکتب و نظریه که به عنوان یک مذهب و آیین نگاه میکنند. برای آنها فروید و سایر روانکاوان کلاسیک مثل پیامبران هستند، نه روانشناس و روانپزشک. در پایان مطلب به نقد و ارزیابی روانکاوی میپردازیم، اما مشخصا درمورد هیپنوتیزم، دانستن این موضوع ضروری است که شهرت آن بیشتر از واقعیت آن کار کرده است.
گرایشها و شخصیتهای مهم مکتب روانکاوی
علاوه بر خود فروید، شخصیتهای دیگری هم در توسعه و شکل گیری شاخههای مختلف روانکاوی موثر بوده اند. نظریههای خود فروید و روانشناسی کلاسیک، بیشتر بر روان شناسی «نهاد» استوار است. یعنی نقش امیال و غرایز بنیادی را مهم میدانند. در ادامه راه اما «آنا فروید» دختر فروید، اساس روش روانکاویش را بر خود (ego) استوار کرد که (روانشناسی خود) نامگذاری شد. آنا فروید و برخی همفکران نزدیک او به «نوفریدی» ها مشهور شده اند.
فروید دو شاگرد معروف و مهم هم داشت. یکی «یونگ» و دیگری«آدلر».
یونگ مفهوم ناخودآگاه را که فروید مبدع آن بود، وام گرفت و توسعه داد و مفهوم «ناهشیار جمعی»را بوجود آورد. آدلر شاگرد دیگر فروید اما به کلی از حوزه روانکاوی خارج شد و نقش افکار و عقاید و باورها را در شکلگیری اختلالات روانی برجسته کرد. او را به درستی پدر شناخت درمانی میدانند. اریکسون، مراحل رشد جنسی فروید را توسعه داد و دیدگاه «روانی – اجتماعی» خودش را بوجود آورد. در این نظریه، انسان از کودکی تا بزرگسالی باید در هر مرحله از رشد، بر چالشی غلبه کند و بخشی از شخصیت در هر مرحله شکل میگیرد.
«درمان روان پویشی» شکل ساختارمندتر و کوتاهتر شده برای اجرای روشهای روانکاوی است. امروزه «روانپویشی کوتاه مدت ISTDP» که باز خود شکل کوتاهتری از درمان روانپویشی است، گرایش موردعلاقه بعضی روانشناسان برای درمان است. علاوه بر اینها نظریه روابط شیء و روانکاوی ارتباطی هم گرایشهای جدیدتر روانکاوی هستند. در ادامه شرح مختصری از یونگ و آنا فروید میآید. پرداختن به همه جزئیات و گرایشهای روانکاوی برای اشخاص غیر متخصص،گیج کننده و غیر ضروری است و با اهداف ما در ایجاد این مجموعه مقالات هم ناهمخوان و نامتناسب است. هدف از نگارش مطلب درمورد روانکاوی (و سایر مکاتب درمانی) فهم کلان منطق روانکاوی است.
کارل یونگ و روان شناسی تحلیلی او، چه میگویند؟
کارل یونگ، شاگرد فروید بود. فروید او را وارث معنوی خود میدانست، اما یونگ در نهایت راه خود را از فروید جدا کرد و «روانشناسی تحلیلی» را بوجود آورد.
روان شناسی تحلیلی، توضیح میدهد که ماهیت انسان و ساختار روانی چگونه تحت تاثیر عقاید تاریخی، اسطوره شناسی، انسان شناسی و مذهب است. به بیان ساده یونگ معتقد بود ما میراثی فکری را از گذشتگان به ارث میبریم که الزاما مفید نیست. یونگ برای نامگذاری این میراث از اصطلاح «ناخودآگاه جمعی» استفاده کرد. یونگ به ناخودآگاه جمعی به عنوان عمیقترین سطح روان باور داشت. تصورات از تجربیات همگانی که در ناهشیار جمعی وجود دارد، «کهن الگوها» نامیده میشوند. از جمله مهمترین کهن الگوها«پرسونا»، «آنیما»، «آنیموس» و «سایه» هستند. پرسونا نقاب یا ظاهر علمی است که ما برای محافظت از خود، به خودمان میگیریم. آنیما بیانگر جنبههای زیستی و روانشناختی مردانگی است.
آنیموس هم بیانگر جنبههای زیستی و روانشناختی زنانگی است. این دو جنبه در هر دو جنس هم زمان وجود دارند. سایه هم بیانگر جنبه تاریک ماست، افکار، احساسات و اعمالی که آنها را با فرافکنی به بیرون هدایت میکنیم.
یونگ با فروید موافق بود که رویاها مسیری به سمت ناخودآگاه هستند، اما درمورد وظایف رویاها با فروید اختلاف داشت. یونگ رویاها را بیشتر به صورت تلاشی برای بیان کردن میدانست تا تلاشی برای سرکوب. یعنی رویاها بازتاب آنچه ما دوست داریم داشته باشیم ولی نداریم، هستند و نه صرفا بازتاب ترسهای سرکوب شده. اختلاف اصلی یونگ با فروید هم بر سر نظریه رشد جنسی فروید بود که یونگ با آن موافق نبود.
نو فرویدیسم و روان شناسی خود، چه میگویند؟
ستون فقرات نظریه فروید، نظریه جنسی اوست. طبق این نظریه متهم اصلی در شکل گیری اختلالات روانی، سرکوب میل جنسی به طور خاص و سایر امیال و نیازها به طور عام است. در اصل فروید بر بخش «نهاد» در شخصیت متمرکز شده است.
اما آنا فروید و سایر نوفرویدیها، زیر شاخه ای از روانکاری را توسعه دادند که «روان شناسی خود» نامیده شد. یعنی اساس در این نظریه ،تجزیه و تحلیل و تقویت بخش خود (ego) در شخصیت است.
روان شناسی خود تمرکز درمانی را بر تقویت خود و رشد آن میگذارد و سعی دارد کمک کند شخص، بجای پناه بردن به مکانیزمهای دفاعی ناکارآمد و مضر، شجاعانه با اضطراب خود روبرو شود و به حل مشکلات بپردازد.
ارزیابی و کارنامه روانکاوی
امروزه، تقریبا روانکاوی کلاسیک در محیطهای درمانی اجرا نمیشود. اما این به معنی نفی روانکاوی نیست. روانکاوی در فهم ساختار روانی و نیروهای روانی بسیار انقلابی و ساختار شکن عمل کرده. بسیاری مفاهیم مثل ناخودآگاه و مکانیزمهای دفاعی هنوز هم مستقیم یا غیر مستقیم در بعضی درمانهای دیگر وجود دارند. در واقع اشکال روانکاوی در کلان و با در نظر گرفتن همه ضعفها و مزیتهایش، ضعف تئوری یا اجزاء اولیه سازنده اش نبود، اشکال بیشتر در فرم اجرا و درمان و استفاده از مفاهیم و تبدیل آنها به ابزار مشخص و کار آمد برای روان درمانی بود.
بعد از گذشت بیش از یک قرن از تولد روانشناسی مدرن، تقریبا همه موافقند که هر شکلی از درمان باید ساختار مشخص داشته باشد. یعنی روان درمانگر بداند به طور مشخص از کجا میخواهد شروع کند و به کجا میخواهد برسد و چه مقدار زمان نیاز دارد. هر چند مساله زمان مشخصا به دلیل فشار شرکتهای بیمه و تقبل نکردن زمان نامحدود و زیاد، اهمیت پیدا کرده ولی اکثرا مراجعان به حق توقع دارند بعد از تعداد مشخص جلسات درمانی نتیجه مشخص و ملموسی از درمان خود دریافت کند. کاری که روانکاوی کلاسیک اغلب از انجام آن عاجز است.
در تجربه شخصی خودم شاهد مراجعینی بوده ام که بیش از یک یا دو سال یه شکل مرتب و منظم تحت درمان روانکاوی بوده اند ولی هیچ پیشرفت ملموس و خاصی در بهبود نشانههای بالینی شان ایجاد نشده یا حداقل به بینش مفید و موثری هم درمورد وضیعت فعلی خود و اینکه در حال حاضر چه باید بکنند، دست پیدا نکرده اند. به شکل طبیعی هر پدیده کارآمد و مفیدی میماند و هر پدیده ناکارآمدی در نهایت از بین میرود. روانکاوی کلاسیک هم علی رغم تمام زیبایی و جذابیتش، در درمان ناکارآمد بود و با ظهور موج اول رفتار درمانی(رفتاردرمانی کلاسیک) جای خود را به آن داد.
روان پویشی کوتاه مدت به عنوان نواده روانکاوی کلاسیک، هنوز هم وجود دارد و رویکرد مورد استفاده بعضی روانشناسان است که البته در اقلیت نسبت به سایر درمانها و مخصوصا جریان رفتار درمانی هستند. واقعیت این است که این درمان هم مثل شکلهای دیگر و قدیمیتر روانکاوی نتوانسته ابزار مشخص و کارآمدی برای ایجاد تغییر، ابداع کند.
مراجع اغلب گیج و آشفته وارد درمان میشود و گیج و آشفته از درمان خارج میشود. نتایج آماری هم در شکل فراتحلیل (تحلیل نتایج تعداد زیادی تحقیق آماری) تایید نکرده اند که درمان روانپویشی مزیت یا برتری به درمانهای دیگر مخصوصا جریانهای مختلف رفتار درمانی داشته باشد. وقتی پدیده ای در تئوری اشکال دارد در عمل حتما کارایی کافی نخواهد داشت. کاری که روانکاوی کلاسیک با آن همه ادعا و سر و صدا نتوانسته انجام دهد، نواده کوتاه شده آن چگونه قرار است انجام دهد؟
در کل دوره درمانهای گذشته نگر حداقل از دهه شصت میلادی به پایان رسیده. و به غیر از روانکاوی در همه اشکال قدیم و جدیدش، هیچ مکتب و روش درمانی دیگری تمرکز برگذشته ندارد. نه اینکه گذشته مهم نباشد، موضوع اصلی اثر گذشته در زمان حال است.
سوال بنیادی این است که نگه داشتن و معطل کردن مراجع در گذشته و تجربیات منفی اش چه چیزی به او قرار است اضافه کند؟ کمک واقعی زمانی رخ میدهد که مراجع به بینش در زمان حال دست پیدا کند و متوجه باشد گذشته چگونه نظام باورها و عقایدش یا الگوی رفتارش را تغییر داده و در جهت اصلاح این تغییرات حرکت کند . خاطرات بد و منفی و احساسات و هیجانات سرکوب شده، در صورتی که مهم و اثر گذار باشند، با چند جلسه مواجه سازی ذهنی (یا واقعی در صورت امکان) قابل تخلیه و رها شدن هستند و هرگز نیاز نیست وقت و انرژی وهزینه مراجع را صرف سیر و سیاحت با او در گذشته کرد.
چگونه بهترین روانشناس مناسب خود را انتخاب کنیم؟
معرفی خودم(مسعود کرمی روانشناس) و روش درمانی ام(فراشناخت)
رفتار درمانی چیست؟