روان درمانی چیست؟
اواخر قرن ۱۹ میلادی، با توجه به بی تاثیر بودن بسیاری از داروها در درمان اختلالات روانی، ایده استفاده از روش غیر دارویی یا«روان درمانی» شکل گرفت. امروزه هم با اینکه پیشرفت زیادی در علم داروسازی رخ داده، همچنان بسیاری از بیماریهای روانی به درمانهای دارویی پاسخ کافی نمیدهند. احتمالاً روزی که درمان دارویی برای همه اختلالات وجود داشته باشد، هرگز نخواهد رسید.
این گزاره دلایل بنیادی دارد که در این مطلب، سعی در توضیح آنها داریم. کافی و کامل نبودن دارو درمانی، مهر تاییدی است بر ضرورت وجود رشته روانشناسی بالینی و علم روان درمانی. روان درمانگر، روانشناسی است که تمرکز بر برطرف کردن نشانههای اختلال روانی دارد.
آیا روان درمانی یک روش مورد توافق است؟
در تشخیص و نامگذاری اختلالات روانی، به دلیل وجود کتابهای مرجع تشخیصی و توافق روی آنها به عنوان معیار، اختلافی در جامعه روانشناسان با هم یا با روانپزشکان وجود ندارد.(کتاب مورد استفاده در ایران و بسیاری کشورها نسخه پنجم DSM است.) به تعبیری، همه توافق دارند به چه چیزی بیماری یا اختلال بگوییم، ولی همه توافق ندارند به چه چیزی درمان بگوییم. به همین دلیل روان درمانی یک روش واحد و مورد توافق نیست. مکاتب مختلف، روشهای درمانی متفاوت پیشنهاد میکنند.
مکتب و روش در روان درمانی به چه معناست؟
در روانشناسی، مجموعهای از مکاتب و نظریهها سعی کردهاند ساختار روانی انسان و قوانین و نیروهای درونی آن را کشف کنند و بر اساس آن، تئوری برای درمان ارائه دهند. هر روانشناسی به یک مکتب روانشناسی تعلق یا حداقل گرایش بیشتر دارد و از منظر آن به موضوع درمان نگاه میکند. مهمترین مکاتب در روانشناسی عبارتند از:«روانکاوی» ،«رفتار درمانی» ،«شناخت درمانی» ،«وجود گرایی» و«انسان گرایی». مکتب مفهومی بزرگ و کلان است و روشهای درمانی از دل مکاتب متولد میشوند. یک روش مجموعهای از مفاهیم و تکنیکهاست که با هدف درمان طراحی شده است.
یک روانشناس ممکن است«روانکاو» یا «رفتار درمانگر» یا «شناخت درمانگر» یا «وجودگرا» یا «انسان گرا» و… باشد. هر روش درمانی بر اساس یک منطق درمانی شکل گرفته و هرچه منطق و تئوری زیربنایی آن درستتر باشد، کارآمدی بیشتری دارد.
روانکاوی و روانکاو
روانکاوان معتقدند آنچه علت مشکل امروز است، در گذشته رخ داده و پنهان است و برای درمان هم باید سراغ گذشته رفت. روانکاوی اولین تلاش و مکتب در روان درمانی است و درک عمیقی از زوایای تاریک ذهن ارائه میدهد ولی در درمان عملکرد خوبی نداشت. روشهایی مثل هیپنوتیزم امروزه تقریباً منسوخ شدهاند. شکلهای جدیدتری از درمان، شبیه به روانکاوی استفاده میشود (درمان روانپویشی کوتاه مدت) که به دلیل اشکال بنیادی در تئوری، خیلی کارآمد نیستند.
مکاتب و روش های اصلی در روان درمانی/روانکاوی
رفتار درمانی و رفتار درمانگر
در نقطه مقابل روانکاوی، رفتار درمانی قرار دارد. بر خلاف روانکاوان که روی درک کارکرد ذهن و ناخودآگاه متمرکز شدهاند، رفتار درمانگران آنچه عینی و قابل اندازهگیری است را مهم میدانند. با همین منطق معتقدند فارغ از اینکه در گذشته چه رخ داده و چگونه تاثیر گذاشته، آنچه درمان را به پیش میبرد، کسب تجربههای جدید و تمرکز بر یادگیری رفتارهای جایگزین است. در درمان اختلالات اضطرابی و وسواس، رفتار درمانی کارنامه موفقی داشته. همینطور در سیر زمان هم تکامل پیدا کرده و اکنون در دوره نسل سوم رفتار درمانی هستیم. رفتار درمانی کلاسیک را، نسل اول مینامند.
شناخت درمانی و رفتار درمانی شناختی
شناخت درمانگران نقش افکار و عقاید و باورهای ما را در شکلگیری اختلالات روانی برجسته میکنند و در حالی که با اصول رفتار درمانی مشکلی ندارند و رفتار را عامل مهمی در درمان میدانند، ولی بر این باورند که خود تغییر در رفتار، نیازمند تغییر در افکار و باورها یا همان شناختهای ماست. راه حل آنها، یادگیری و فهم تفکر منطقی، شیوههای صحیح استدلال کردن و درک واقعیت ها بدون تاثیر ذهن روی آن واقعیتها است .
شناخت درمانگری به شکل خالص خیلی دوام نیاورد و خیلی زود رفتار درمانی و شناخت درمانی در ترکیب با هم، درمان شناختی- رفتاری(CBT) را ساختند. اضافه شدن مفاهیم شناختی به رفتار درمانگری، نسل دوم رفتار درمانی را به وجود آورد. درمانهای شناختی رفتاری در درمان افسردگی عملکرد قابل قبول داشتند.
ولی در درمان اختلالاتی شبیه وسواس فکری یا اضطراب فراگیر(GAD) موفق عمل نکردند. درصد زیادی از روانشناسان در همه جای دنیا، با اصول و روشهای درمانهای شناختی رفتاری کار میکنند ولی از اوایل قرن بیست و یکم استفاده از درمانهای نسل سومی از نسلهای قبلی در حال پیشی گرفتن است
درمانهای نسل سوم رفتار درمانی
نسل سوم رفتار درمانی، به یک درمان خاص اشاره نمیکند، بلکه مجموعهای از درمانها را نسل سوم مینامند. درمان فراشناختی(MCT)، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد(ACT)، واقعیت درمانی(مبتنی بر تئوری انتخاب)، درمان مبتنی بر شفقت و… همه نسل سومی هستند.
اگر در نسل اول روی خود اهمیت تجربه و رفتار جدید تمرکز میشود و نسل دوم شناخت و تغییر افکار را پیش زمینه تغییر رفتار میداند، نسل سوم بر رابطه ما با افکارمان، احساساتمان، مشکلاتمان، دردها و رنجهایمان و… انگشت میگذارد و زمین بازی را تغییر افکار(در شناخت درمانی) و تغییر رفتار به تغییر در شیوههای فکر کردن و تغییر در شیوههای رفتار کردن و تغییر در روش های ما در برخورد با احساساتمان تغییر میدهد و کارکرد درمان را به سطح تغییر استراتژی ارتقا میدهد.
وجود گرایی و درمانگر وجودگرا
وجود گرایی به فلسفه نزدیک است و بر معنی زندگی در مقابل مرگ، تمرکز دارد. آگاهی از حقیقت مرگ، ترس و اضطراب بنیادی را ایجاد میکند که میتواند(نه لزوماً) انسان را به تکاپو وادار کند تا با معنی بخشیدن و غنی کردن زندگی، راه را بر اختلالات روانی ببندد. از دیدگاه وجودگرایی، غرق شدن در روزمرگی و مصرف گرایی افراطی، ما را از درک عمیق معنای زندگی دور میکند و به دنبال این دور شدگی، اختلالات روانی به سراغ ما میآیند. وجودگرایی بیش از آنکه درمان باشد، یک بستر فکری است. یک روانکاو یا رفتار درمانگر یا … میتواند در بستر وجودگرایی فکر کند و این دو تداخلی با هم ندارند.
انسان گرایی و درمانگر انسان گرا
انسان گراها هدفمند بودن و قرار گرفتن انسان در مسیر موفقیت و خودشکوفایی را، راه حل دست یافتن به سلامت روان میدانند. «مازلو» چهره معروف انسان گرایی، در هرم نیازها توضیح میدهد که نیازهای انسان(از پایینترین سطح یعنی نیازهای فیزیولوژیک، سپس نیاز به امنیت، بعد از آن نیاز به عشق و رابطه و در پلههای بعدی نیاز به حرمت نفس و بالاتر از همه خودشکوفایی) باید به ترتیب برآورده شوند و پاسخ ندادن و نادیده گرفتن نیازها، زمینه بروز اختلالات روانی را فراهم میکند.
انسان گرایی بیش از اینکه درمان باشد پیشگیری است. مثل وجود گرایی، انسان گرایی هم تداخلی با سایر مکاتب ندارد و به عنوان مثال یک درمانگر نسل سوم، میتواند بستر فکری انسانگرا داشته باشد.
جمعبندی و معرفی کتاب در موضوع روشهای درمانی
مکاتب و روشهای دیگری مثل« گشتالت درمانی»، درمانهای یکپارچه نگر، درمان التقاطی ، درمان فرد مدار، درمان راه حل محور و… هم وجود دارند که پرداختن به آنها، خارج از موضوع ماست. جهت مطالعه بیشتر میتوانید به سرفصل«مکاتب و روشهای اصلی در روان درمانی» در همین سایت مراجعه کنید. دو کتاب«نظریههای روان درمانی» نوشته «جیمز پروچاسکا» و « نظریه و کار بست مشاوره و روان درمانی» نوشته «جرالد کری» برای علاقمندانی که موضوعات روانشناسی را به شکل تخصصی دنبال میکنند، منابع بسیار مفید و کاملی هستند.
مقایسه اثر گذاری روان درمانی و دارو درمانی
در شروع مطلب اشاره شد که دارودرمانی در بهترین و توانمندترین حالت هم، پتانسیل و توان حل همه اختلالات روانی را ندارد. البته این گزاره در مورد روان درمانی هم صادق است. در حالت ایدهآل، اگر روزی برسد که برای هر اختلال روانی، راه حل داشته باشیم، به طور قطع آن راه حلها مجموعهای از دانش دارودرمانی و روان درمانی در کنار هم خواهند بود. معنای این جمله هم، فقط این نیست که برای کسب بهترین نتیجه، باید همزمان از هر دو روش استفاده شود، منظور بیشتر این است که درمان اختلالات گاهی فقط در حوزه دارو قابل دستیابی هستند و گاهی فقط در حوزه روان درمانی و برای رسیدن به نقطه ایدهآل، نیاز است تا هر دو روش به شکل جداگانه به حد کمال و حداکثر کارایی خود برسند.
آیا روان درمانی هم مثل دارودرمانی مغز را تغییر میدهد؟
هم دارودرمانی و هم رواندرمانی اثر فیزیولوژیک و سخت افزاری روی مغز دارند. «اریک کندل» عصب زیست شناس آمریکایی اتریشی تبار ، در اواخر قرن بیستم روی چگونگی ذخیره اطلاعات در حافظه و شکلگیری خاطرهها و یادگیری و... کار میکرد. سرانجام یافتههای او یکی از جوایز نوبل سال ۲۰۰۰ را برایش به همراه داشت. به بیان ساده او کشف کرد یادگیریها بر مسیرهای عصبی و اجزای مغز اثر میگذارند و چگونگی این اثرگذاری را بررسی کرد. اینکه «یادگیری مغز را تغییر میدهد» زیربنای اثرگذاری روان درمانی است.
مفهوم یادگیری در روانشناسی چیست ؟
هر تغییر نسبتاً پایدار در ذهن و رفتار ما، یادگیری است. هر جانداری با داشتن حداقلی از سیستم عصبی میتواند یاد بگیرد. اما هرچه سیستم عصبی و مغز موجودی پیچیده تر باشد ، هم برای بقا نیاز به یادگیریهای بیشتری دارد و هم امکان یادگیری بیشتر و هم روشهای پیچیدهتر برای یادگیری را در روند تکامل خود توسعه داده است. به طور کلی چهار سطح یادگیری وجود دارد. موجودات کم هوشتر یا فاقد هوش فقط از سطوح پایین یادگیری استفاده میکنند و موجودات باهوشتر از سطوح بالاتر یا همه سطوح. سطح اول یادگیری از طریق شرطی شدن است. سطح دوم یادگیری از طریق مشاهده کردن. سطح سوم از طریق آزمون و خطای تجربی رخ میدهد و در سطح چهارم از طریق آزمون و خطای ذهنی که شکلی از تفکر است. یادگیری از نظر فیزیولوژیک ، ایجاد مسیرهای عصبی جدید در مغز از طریق به هم پیوستن سلولهای مغزی است.
یادگیری در سطح شرطی شدن
شرطی شدن یک مفهوم و قاعده اصلی در روانشناسی است. وقتی موجود زندهای(با حداقل کافی از دستگاه عصبی تا ساختار مغز انسان) ، یک عامل ترس یا درد یا لذت را همزمان با چیز دیگری تجربه میکند ، مغز او بین این دو پدیده ارتباط برقرار میکند. وقتی فرزندمان را بابت رفتار مودبانه با دیگران تشویق میکنیم و به او پاداش (هر جایزهای که مطلوب او باشد) میدهیم ، مغز او بین رفتار مودبانه و لذت ناشی از دریافت پاداش ، رابطه برقرار میکند و این دو پدیده در ذهن او معادل میشوند. اگر این کار به دفعات کافی انجام شود ، منجر به یادگیری ماندگار در او میشود. این قاعده در مورد تنبیه هم به همین شکل کار میکند. شرطی شدن سطوح مختلفی دارد که در اینجا موضوع اصلی ما نیست.
یادگیری از طریق مشاهده
یعنی وقتی ما خودمان مستقیماً تشویق ، تنبیه ، درد یا ترس را تجربه نمیکنیم ، ولی از نزدیک شاهد تجربه شخص دیگری هستیم و مشاهدات ما روی ما اثر حسی میگذارند. معلمی که سر کلاس به شاگرد ممتاز جایزه میدهد ، علاوه بر شخص دریافت کننده جایزه ، دیگرانی هم که شاهد این موقعیت هستند ، به شرطی که از نظر حسی درگیر شوند (احساس حسادت یا غبطه یا تحسین کنند) ، میتوانند یاد بگیرند که رفتار شاگرد ممتاز را تقلید کنند. روش مشاهدهگری بخش بزرگی از یادگیریهای ما را مخصوصاً در کودکی ، شکل میدهد.
یادگیری از طریق آزمون و خطا
وقتی با مسئله جدیدی روبرو میشویم ، یکی از راههای یاد گرفتن چگونه حل کردن آن ، به کار بردن یک راه حل ، دریافت نتیجه ، یادگیری از نتیجه ، اصلاح یا تعویض راه حل و به کار بردن مجدد آن ، تا رسیدن به راه حل درست است. با هر بار آزمون یک راه حل ، خطای آن را اصلاح میکنیم و این چرخه را تا کسب نتیجه ادامه میدهیم. به کار گرفتن روش آزمون و خطا و یادگیری ناشی از آن ، به حداقلی از هوش نیاز دارد. انسانها هم از این روش استفاده زیادی میکنند.
یادگیری از طریق آزمون و خطای ذهنی (تفکر)
اشکال روش آزمون و خطا این است که نه زمان نامحدود است و نه منابع ما برای عملی کردن راه حلهایمان. نمیتوانیم بارها ازدواج کنیم و شکست بخوریم تا از هر تجربهاش چیزی یاد بگیریم. در کسب و کارهایمان ، اولین تصمیم غلط ممکن است به نابودی کل منابع مالیمان بینجامد و… . به همین دلیل از روش آزمون و خطای ذهنی استفاده میکنیم. یعنی در ذهن مدل سازی میکنیم ، احتمالات را بررسی میکنیم ، سود و زیان هر راه حل را محاسبه میکنیم و در نهایت سعی میکنیم بهترین راه حل را پیدا کنیم. این کار ، شکلی از تفکر است. این شیوه بالاترین سطح یادگیری است که مختص انسان است.
رابطه روان درمانی و یادگیری
هدف از روان درمانی ، یادگیری است ، فارغ از اینکه در بستر چه مکتب و با چه روشی انجام شود. منظور از یادگیری در اینجا، ایجاد«بینش» است. بینش ، دانشی است که در وجود ما رسوب کرده و تبدیل به رفتار و باور ما شده است. دانستن لزوماً ما را تغییر نمیدهد ، دانش شرط لازم تغییر است ، شرط کافی تبدیل دانش به انتخاب و رفتار است.
هر یادگیری فارغ از اینکه با کدام یک از سطوح چهارگانه آموخته شده باشد ، تغییر ایجاد میکند. در روان درمانی هم ، درمانگر به دنبال ایجاد تغییر است. اینکه این تغییر چه باید باشد و با چه روشی ایجاد شود ، سوالی است که مکاتب ، پاسخهای مختلف به آن دادهاند اما در اصل «ایجاد بینش ، هدف درمان است» توافق وجود دارد.
چه چیزهایی در روان درمانی مهم است ؟
در یک جلسه درمانی ، دو نفر حضور دارند و نتیجه جلسات به هر دو طرف وابسته است. برای پاسخ به سوال طرح شده ، دو بخش مجزای روان درمانگر خوب چه ویژگیهایی دارد و مراجع خوب بودن ، چگونه است ؟ در نظر میگیریم.
روان درمانگر خوب چه ویژگیهایی دارد ؟
اولین عامل مهم در موفقیت یک روند درمانی ، رابطه درمانی است. ظاهر ، شیوه صحبت کردن ، سن ، جنسیت ، قومیت ، سابقه ذهنی مراجع از روانشناس به واسطه معرفی مراجع دیگر ، در ایجاد حس همدلی و دوستی از سمت مراجع موثرند. این رابطه یک طرفه نیست و روانشناس هم باید با مراجعش ارتباط بگیرد ، ولی اهمیت رابطه مراجع با روان درمانگرش بیشتر است.
عامل دوم ، دانش و تجربه روانشناس است. هر چند هستند روانشناسانی که دانش تئوری خوبی دارند ، ولی در اتاق درمان ناکار آمدند. به همین دلیل ، روان درمانی بیشتر هنر است تا علم. وقتی مراجع بابت مشکلی رجوع میکند ، (خصوصا جلسه اول) تشخیص اینکه از بین انبوه موضوعات مطرح شده( با توجه به محدودیت زمانی در کلینیک ، در جلسات تلفنی این مشکل کمتر بروز میکند) تمرکز جلسه روی چه چیزی باشد یا مهمتر از آن ، روانشناس در چه نقشی ظاهر شود ، به چه چیزی بیشتر از دانش آکادمیک نیاز است. منظور از نقش این است که در آن موقعیت و زمان خاص ، روان درمانگر دوست و همدل باشد یا متخصص و مرجع ؟ شنونده باشد یا گوینده ؟ قاطع باشد یا نرم.
عامل سوم عملگرا یا فعال بودن روانشناس است. انجام تکنیک در صورت نیاز ، بسیار کمک کننده است. روان درمانگران رفتارگرا ، به دلیل روش درمانی انتخابی و ماهیت تجربی و عملگرا بودن رفتار درمانی ، باید تجربههای موفق و متنوعی برای مراجع بسازند . به همین دلیل نیاز است ، زحمت خارج شدن از کلینیک و همراهی مراجع در دنیای بیرون را به خود بدهند.
عامل چهارم ، شخصیت و خصلتهای فردی درمانگر است. هوش درونی IQ و هوش هیجانی یا EQ ، پیش نیاز روان درمانگر بودن است. IQ به معنای عام هوش اشاره دارد و EQ به معنای قدرت درک و تجزیه تحلیل احساسات و حالتهای درونی خود و دیگران است. تا حدی برونگرا بودن ، اعتماد به نفس ، کمی شوخ طبعی ، صبر و حوصله ، مهربانی و… صفات شخصیتی مثبتی برای یک روان درمانگر به حساب میآیند.
عامل پنجم ، تجربهها و گذشته فردی روان درمانگر است. ما همه شبیه گذشته و تجربههایمان هستیم. موقعیتهای سخت ، آدمهای سخت میسازند. موفقیتها و شکستهای یک روانشناس به عنوان یک فرد ، آثار مثبت و منفی در شکلگیری شخصیت شغلی او دارد. به قولی«هیچ روانشناسی نمیتواند ، مراجعش را به سفری دورتر از آنچه خود رفته ، ببرد»
نکاتی که مراجع باید بداند
درمان یک حرکت دو نفره است. نقش مراجع در درمان شاید بیشتر از نقش درمانگر باشد. تا کسی در جلسه درمانی حاضر نباشد ، هیچ کاری از بهترین درمانگران هم بر نمیآید. انتظار معجزه یا پیشرفت سریع در چند جلسه ، بسیار غیر واقع بینانه و دست نیافتنی است. حضور پیوسته و منظم ، طبق نظر درمانگر ، پیش شرط تحقق درمان است. مسیر درمان فراز و نشیب دارد ولی مهم روند کلی درمان است که اگر به سمت بهبودی باشد ، یعنی درمان مفید است.
موضوع دیگر ، نگاه مراجع به درمان است. بعضی مراجعین تصور میکنند ، روان درمانی ارائه«راهکار» بابت مشکل مراجع است و برای هر اختلالی، راهکار مخصوصی وجود دارد. ای کاش اینطور بود، ولی نیست! منظورشان از راهکار هم ، یا راه حلی مشخص است که مشکل بیرونی مراجع را حل کند و یا توصیهای که با انجام آن ، نشانه های روانی برطرف شوند .
این تصور مثل این است که بپرسیم راهکار داشتن یک بدن سالم و متناسب چیست ؟ البته که تغذیه سالم و ورزش و پرهیز از مصرف دخانیات و… ولی تغذیه سالم و ورزش ، روش هستند نه راهکار! با یک روش مناسب و در طول زمان کافی ، اهداف درمانی حاصل میشوند ولی راهکار به معنی یک یا چند کار مشخص در زمان خیلی کوتاه ، در مفاهیم و روشهای روان درمانی جایی ندارد.
آیا مشاوره تلفنی یا آنلاین مفید است ؟
در این مقاله اشاره شد که ارتباط درمانی ، سهم مهمی در پیشرفت درمان دارد. حضور نداشتن در یک اتاق و پنهان بودن چهره و زبان بدن هر دو طرف از یکدیگر ، بخشی از ارتباط را از بین میبرد. ولی این به این معنی نیست که کل فرایند مشاوره تحت تاثیر این کمبود قرار میگیرد. در شرایطی که امکان حضور فیزیکی در جلسه باشد ، بهتر است مراجعه حضوری صورت بگیرد ، ولی گاهی به دلایلی امکانپذیر نیست. یکی اینکه شما مایل باشید با روانشناس خاصی جلسه بگیرید ولی در شهرهای دور از هم اقامت داشته باشید.
دوم اینکه توزیع امکانات و خدمات درمانی و روانشناختی ، در سراسر کشور به شکل یکسان وجود ندارد. در پایتخت و کلان شهرها تعداد زیادی مراکز مشاوره فعال هستند ولی در شهرستانهای کوچکتر یا استانهای کمتر توسعه یافته ، خدمات روانشناختی اغلب یا با کیفیت پایین در دسترس است و یا اصلاً وجود ندارد.
نظر و تجربه شخصی من این است که در مشاوره مشخصا و نه روان درمانی ، (در مطلب تفاوت روانپزشک، روانشناس و مشاور تفاوت این دو شرح داده شده) تفاوت معنادار و پررنگی در شکل حضوری یا تلفنی وجود ندارد. البته بعضی روانشناسان نظر متفاوتی دارند که به سلیقه و تجربیات شخصیشان مربوط است.
آیا روان درمانی تلفنی مفید است ؟
اما روان درمانی ، داستان متفاوتی است. نکته اول اینکه انقدر که ارتباط در روان درمانی مهم است ، در مشاوره مهم نیست و عدم حضور فیزیکی در اتاق درمان ، ارتباط درمانی را تضعیف میکند. نکته دوم اینکه درمان اختلالات نیازمند فهم منطق و استراتژی درمانی برای مراجع است. برای این کار استفاده از وایت برد و نوشتن ، بسیار کمک کننده است.
حذف امکان نوشتاری و رسم اشکال ساده شده جهت درک مفاهیم درمانی ، گاهی محدودیت بزرگی برای درمانگر است. نکته سوم اینکه برای درمان بعضی اختلالات(مخصوصاً اختلالات اضطرابی و انواع وسواس) نیاز به انجام تکنیک و تمرین در جلسه است. در جلسات تلفنی و یا حتی تصویری ، عملاً کار مفیدی در این جهت نمیتوان کرد. ولی درمان بعضی اختلالات مثل افسردگی ، کمتر وابسته به تکنیک و تمرین است.(البته به روش درمانی و درمانگر هم بستگی دارد)
حرف آخر در موضوع روان درمانی و مشاوره تلفنی و آنلاین
قطعاً اولویت با جلسه حضوری است و هیچ چیز دیگری کاملاً جای آن را نخواهد گرفت. اما در صورت محدودیت جایگزین اول جلسه تصویری است و جایگزین دوم جلسه تلفنی. بعضی اپلیکیشنهای خدمات مشاورهای ، از فرمت«چت و ارسال صدا» هم استفاده میکنند که بسیار ضعیف عمل میکند و با ذات مشاوره و روان درمانی همخوان نیست.
ضعف عدم حضور را ، گاهی میتوان با تداوم بیشتر جلسات جبران کرد. تا اینجا هرچه گفتیم نقد ضعفهای مشاوره تلفنی بود ، ولی حسنی هم دارد. تجربه شخصیم به من نشان داده ، ادامه دار بودن جلسات تلفنی ، به دلیل راحتتر بودن آن برای مراجع ، گاهی بسیار بیشتر از جلسات حضوری است. این تداوم فرصت خوبی به روانشناس میدهد تا درمان را پیش ببرد. شخصاً تجربیات بسیار موفقی از کار مشاوره یا روان درمانی به شکل تلفنی با مراجعینم داشتهام. (تالیف از مسعود کرمی روانشناس بالینی)
هماهنگی مشاوره تلفنی و جلسات حضوری با روانشناس خوب در اصفهان
جهت هماهنگی دریافت نوبت مشاوره تلفنی یا حضور در جلسات در شهر اصفهان ، به قسمت ارتباط با ما یا هماهنگی نوبت دهی مراجعه کنید. تلفنهای تماس و آدرسها گذاشته شده است.