این گروه ، اختلالاتی را شامل میشود که به دلیل وجود یک موقعیت استرسآور یا آسیب زا ایجاد شدهاند. علتها میتوانند در یکی از سه شکل زیر رخ دهند که متناسب با علت ، اختلالات متفاوتی هم شکل میگیرند.
علت استرس و به دنبال آن اختلال ، میتواند تجربه یک « تروما » باشد. تروما به معنی یک رخداد شدید ، ناگهانی و خسارت آور است که در شکل فردی یا جمعی تجربه میشود.
شکل فردی مثل تصادف ، مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن ، سوانح ساختمانی برای کارگران ، درگیری و نزاع ،مورد زورگیری قرار گرفتن ومشابه اینها است.
شکل جمعی هم مثل سیل ، زلزله ، جنگ ، آتش سوزی و هر حادثه طبیعی یا غیر طبیعی دیگر که خسارت جمعی به بار آورد.
برای آنکه رخدادی را برای شخص تروماتیک بدانیم ، باید به یکی از این دو شکل اتفاق بیفتند. یا خود شخص رخداد را مستقیماً تجربه کند به طوری که خطر جدی مرگ به همراه داشته باشد یا اینکه از نزدیک شاهد تجربه شخص دیگری باشد و باعث شود شخص ناظر به شدت بترسد و تحت تاثیر این صحنه مشاهده شده قرار بگیرد. اغلب تجربه مستقیم تروما ، اثر روانی شدیدتری دارد ولی بسته به شدت تروما، شخص ناظر هم ممکن است به شدت آسیب روانی ببیند. دو اختلال « استرس حاد » و « اختلال اضطراب پس از سانحه » یا PTSD به دلیل تجربه یک تروما رخ میدهند.
در حالت دوم اما ، شخص با موقعیت مرگ و جراحت یا تجربه حادثه ناگهانی روبرو نشده ، ولی تغییراتی با سرعت نسبتاً زیاد در زندگی او رخ داده که او از قبل برای مقابله با این شرایط آمادگی نداشته است. مثل قرار گرفتن در موقعیت ورشکستگی ، مهاجرت ، از دست دادن همسر به علت مرگ یا طلاق ، بیکار شدن و هر موقعیت دیگری که حل آن یا سازگار شدن با آن ، از توان روانی یا مادی شخص خارج است یا حداقل خودش اینطور فکر میکند.
به این حالت و موقعیت که شخص تحت فشار روانی به خاطر تغییر جدی در شرایط زندگی است ، « اختلال سازگاری » میگوییم.
دو اختلال دیگر هم در این گروه قرار داده شده که مربوط به کودکان است و علت مشکل روانی را در رها شدگی شدید و محرومیت کودک ( سوء تغذیه ، بهداشت ضعیف و …) میداند. «اختلال دلبستگی واکنشی» کودکانی را توصیف میکند که با بزرگسالان ارتباط نمیگیرند و « اختلال مشغولیت اجتماعی مهارگسسته » برعکس آن کودکانی را توصیف میکند که به دلیل این محرومیت شدید ، با بزرگسالان غریبه بیش از حد خودمانی میشوند و ارتباط میگیرند.
به دلیل اینکه تمرکز محتوای ما در مورد اختلالات بزرگسالان است ، از دو اختلال مربوط به کودکان عبور میکنیم و در ادامه با ملاکهای تشخیصی اختلال استرس حاد ، اختلال PTSD و اختلال سازگاری آشنا میشویم و راههای درمان این اختلالات را بررسی میکنیم.
فهرست اصلی مقاله:
ملاکهای تشخیصی اختلال استرس پس از سانحه ( PTSD ) چه هستند ؟
ملاکهای تشخیصی اختلال استرس حاد ، چه هستند ؟
ملاکهای تشخیصی اختلال سازگاری چه هستند ؟
درمان اختلال اضطراب پس از سانحه ( PTSD ) چیست ؟
ملاکهای تشخیصی اختلال استرس پس از سانحه ( PTSD ) چه هستند ؟
ملاکهای تشخیصی PTSD ، به نسبت سایر اختلالات روانی بیشتر و پیچیدهتر هستند. در این متن سعی بر ساده سازی ملاکها شده تا جایی که به محتوا آسیب نرسد. برای تشخیص PTSD ، شخص حداقل باید ۶ سال سن داشته باشد ، در صورت سن کمتر تشخیص PTSD کودکان گذاشته میشود. ملاکهایی که در ادامه میآیند ، حداقل بیش از یک ماه باید دوام داشته باشند. تایید ۵ شرط زیر ، برای تایید اختلال لازم است :
شرط اول : شخص موقعیت مواجهه با مرگ یا تهدید به مرگ یا آسیب شدید یا خشونت جنسی را به حداقل یکی از 4 حالت زیر تجربه کرده باشد :
۱) خود شخص و مستقیم حادثه آسیب زا ( تروما ) را تجربه کرده باشد.
۲) شخص شاهد رخ دادن حادثه برای کس دیگری باشد.
۳) شخص آگاه باشد که حادثه برای یکی از نزدیکانش رخ داده.
۴) شخص به واسطه شغلش با این حوادث مواجه شده باشد. مثل مامورین جمع آوری بقایای اجساد ، پلیسهای جنایی و مشابه اینها.
شرط دوم : پس از حادثه ، شخص حداقل یکی از این ۵ نشانه روانی را تجربه کند :
۱) به طور مکرر و ناخواسته و مزاحم ، حادثه به یادش بیاید.
۲) در مورد حادثه یا چیزی شبیه به آن ، خوابهای تکراری و آزارنده ببیند.
۳) واکنشهای تجزیهای ( منظور از تجزیه حالتی است که شخص از لحاظ خودآگاهی دچار سردرگمی میشود به طوری که متوجه وجود خودش یا محیط اطرافش نیست. ) در اینجا منظور فلش بک ( پس نگاه ) ذهنی به حادثه است. این حالت میتواند خفیف یا شدید باشد.
در شدیدترین حالت ، شخص زمان و مکان فعلی را گم میکند و خود را در زمان و مکان حادثه میبیند. ( جهت مطالعه بیشتر در مورد اختلالات تجزیهای ، به سرفصل اختلالات بالینی رایج ، اختلالات تجزیهای مراجعه کنید )
۴) شخص در مواجهه با پدیدههایی که نشانهای از حادثه را برایش یادآوری میکنند ، دچار تنش روانی شدید شود ( غمگین شود ، مضطرب شود ، خشمگین شود و… )
۵) شخص در مواجهه با پدیدههایی که نشانهای از حادثه را برایش یادآوری میکنند ، دچار واکنش فیزیولوژیک شود ( مثل حمله پانیک ، افت فشار خون ، حالت تهوع و…)
شرط سوم : شخص سعی میکند از هر نشانه یا محرک یا نماد مربوط به حادثه ، فرار کند ، این اجتناب یا فرار در حداقل یکی از دو شکل زیر باشد :
۱) شخص سعی کند از افکار و خاطرات یا احساسات مربوط به حادثه فرار کند.
۲) شخص سعی کند از چیزهایی که در محیط واقعی یادآور حادثه هستند ، فرار کند. مثل افراد ، مکانها ، اشیاء ، گفتگوها و…
شرط چهارم : شخص در شناختهایش با خلقش دچار تغییرات منفی شود. این تغییرات منفی باید حداقل دو مورد از این 7 مورد را شامل شوند.
۱) شخص در به خاطر آوردن بخشی از حادثه ، دچار مشکل و فراموشی شود.
۲) شخص دچار باورهای منفی و غیر معقول درباره خودش ، دیگران یا جهان شود. ( مثل اینکه من بد هستم، به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد ، دنیا جای خطرناک یا بدی است و مشابه اینها )
۳) شخص دچار باورهای منفی و غیرمعقول درباره علت حادثه میشود. مثلاً ممکن است خودش را متهم کند یا دیگران را مسئول بداند ، در حالی که واقعاً مقصر نبود اند.
۴) شخص به شکل مداوم ، حالتهای هیجانی و احساسی ناخوشایند و منفی را تجربه کند. مثل ترس ، وحشت، خشم ، احساس گناه یا شرم.
۵) شخص برای شرکت در فعالیتهای اجتماعی ، به شدت دچار کاهش علاقه شده است. ( مثل باشگاه رفتن، سر کار رفتن و مشابه اینها )
۶) شخص احساس جدایی و بیگانگی با دیگران دارد.
۷) شخص نمیتواند احساسات خوشایند و مثبت را تجربه کند. ( مثل تجربه شادی ، رضایت ، محبت و…)
شرط پنجم : شخص دچار تحریک پذیری و بیقراری یا برانگیختگی شده است به طوری که حداقل 2 مورد از ۶ مورد نشانههای زیر ، وجود دارند :
۱) شخص با کوچکترین تحریک یا گاهی بدون تحریک ، نسبت به دیگران یا اشیا پرخاشگری فیزیکی یا کلامی میکند.
۲) شخص رفتار بیپروا و خود تخریبی دارد.
۳) شخص حالت گوش به زنگی دارد. ( دائم منتظر است خبر بدی بشنود )
۴) شخص با کوچکترین صدا یا بدون صدا یکه میخورد یا از جا میپرد.
۵) در تمرکز کردن مشکل جدی پیش آمده.
۶) در فرایند خواب مشکل جدی پیش آمده. چه به خواب رفتن ، چه حفظ دوام خواب و چه خواب ناآرام یا کابوس دیدن.
نکته مهم و تکمیلی در PTSD این است که گاهاً ممکن است شخص همه نشانهها را بلافاصله پس از تروما تجربه نکند و حداقل ۶ ماه طول بکشد تا همه نشانهها تجربه شوند. به این حالت ، PTSD با نشانههای تاخیری میگوییم.
درمان اختلال استرس پس از سانحه ( PTSD ) چیست ؟
ملاکهای تشخیصی اختلال استرس حاد ، چه هستند ؟
برای تشخیص PTSD ، نیاز است حداقل یک ماه از تجربه تروما ( حادثه شدید و ناگهانی ) گذشته باشد و نشانهها همچنان پابرجا باشند. این طبیعی است که بعد از تجربه تروما ، شخص از نظر روانی دچار تنش شدید شود ، ولی متناسب با شدت تروما و همینطور ویژگیهای روانی و شخصیتی فرد ، ذهن و ساختار روانی شخص ممکن است بتواند این شوک را مدیریت کند که در نتیجه علائم رو به کاهش میروند و تا یک ماه بعد ، عمده آنها محو شدهاند که در این حالت تشخیص استرس حاد گذاشته میشود . یا اینکه ساختار روانی شخص در مدیریت این تنش و نشانههای روانی ناشی از آن ، ناتوان است و نشانهها بعد از گذشت یک ماه همچنان باقی هستند که در این حالت تشخیص PTSD گذاشته میشود.
دو شرط برای تشخیص استرس حاد کافی است :
شرط اول : همان شرط اول در تشخیص PTSD است (به ملاکهای تشخیصی PTSD مراجعه کنید)
شرط دوم : از این ۱۴ نشانه ( همگی با PTSD مشترک هستند ) ، حداقل ۹ نشانه وجود داشته باشد:
۱) یادآوری مکرر و ناخواسته حادثه
۲) داشتن رویاهای مرتبط با حادثه
۳) واکنشهای تجزیه یا پس نگاه ( فلش بک به حادثه )
۴) داشتن واکنشهای فیزیولوژیک
۵) ناتوانی در تجربه احساسات و هیجانات مثبت
۶) مسخ شخصیت یا مسخ واقعیت ( احساس تغییر در شخص یا احساس تغییر در محیط ، برای مطالعه بیشتر به قسمت اختلالات تجزیه ای مراجعه کنید )
۷) ناتوانی در به یاد آوردن بخشی از حادثه ( فراموشی تجزیهای )
۸) تلاش برای اجتناب یا فرار از افکار و خاطرات و احساسات مربوط به حادثه.
۹) تلاش برای اجتناب یا فرار از نمادهای واقعی و محیطی که یادآور حادثه باشند.
۱۰) اختلال در فرایند کلی خواب به هر شکلی.
۱۱) رفتار تحریک پذیر و پرخاشگرانه.
۱۲) گوش به زنگی مفرط.
۱۳) اشکالات در تمرکز کردن.
۱۴) یکه خوردن و از جا پریدن.
اختلال سازگاری
اختلالات سازگاری ، شرح حالتها و مشکلات روانی افرادی است که به دلیل تغییر عمده در شرایط بیرونی و واقعی زندگی خود ، دچار استرس و فشار روانی شدید شدهاند. این افراد فکر میکنند که زندگی ، آنها را از پا درآورده است و احساس یأس و ترس در مورد آینده دارند.
مرز مشخص کننده اختلالات سازگاری با سایر اختلالات مشابه مثل اضطراب فراگیر یا افسردگی در این است که شخص واجد ملاکهای تشخیصی اضطراب فراگیر یا افسردگی اساسی ، الزاماً به واسطه شرایط محیطی دچار این حالت نشده و این اختلالات عموماً به دلایل روانشناختی ( مربوط به طرز تفکر و باورهای آنها ) یا فیزیولوژیک ( وجود اشکال در کارکرد طبیعی مغز و اعصاب ) به وجود آمدهاند ، ولی شخص واجد ملاکهای اختلال سازگاری ، ممکن است تا پیش از این تغییرات در زندگی ، واجد تشخیص هیچ اختلال روانی مهم و خاصی نبوده باشد.
به بیان سادهتر ، اختلال سازگاری بیش از هر چیزی ، به دلیل تغییرات رخ داده در واقعیتهای زندگی رخ میدهند. این افراد « زخمیهای هنوز ایستادهاند ».
تا زمانی که هنوز ایستادهاند و مشکل و مسئله آنها چگونه سازگار شدن با شرایط است ، همه نشانههای روانی آنها را در کنار هم ، اختلال سازگاری مینامیم. ولی اگر دوام نیاورند و فشار روانی آنها را در هم شکست و دچار افسردگی شدید یا اختلالات اضطرابی شدید شدند ، تشخیص اختلال سازگاری دیگر کافی نیست و حالت روانی و نشانههای بالینی آنها را با تشخیصهای دیگری مثل افسردگی اساسی یا اضطراب فراگیر همراه با پانیک ، توصیف میکنیم.
از دست دادن شغل ، طلاق ، مهاجرت ، دچار بیماری جدی شدن ، بچهدار شدن بدون برنامه قبلی و مشابه اینها ، مصداقهایی هستند که میتوانند شخص را دچار فشار روانی جدی کنند ، علائم روانی این اشخاص ، تحت این فشارهای روانی ، اختلال سازگاری است.
اما اگر علائم روانی پیشرفت کنند و به مرحله تبدیل شدن به یک اختلال روانی دیگر مثل افسردگی اساسی برسند ، استفاده از تشخیص افسردگی اساسی، توصیف کاملتر و بهتری برای توضیح حالت روانی فرد است.
ملاکهای تشخیصی اختلال سازگاری چه هستند ؟
با توجه و در نظر گرفتن توضیحات قبلی ، طبق DSM-5 ، برای تشخیص اختلال سازگاری ، چهار شرط زیر لازم است : ( ملاکها ساده و خلاصه سازی شدهاند )
شرط اول : در زندگی شخص ، عامل استرسزا به وجود آمده باشد و در پاسخ به این عامل یا عوامل استرسزا، شخص دچار نشانههای هیجانی و رفتاری شده باشد. ( مدت زمان حداکثر سه ماهه برای بروز این نشانهها در نظر گرفته شده است. )
شرط دوم : این نشانههای هیجانی و رفتاری ایجاد شده ، جدی و قابل ملاحظه باشند و به حداقل یکی از دو شکل زیر بروز پیدا کنند :
۱) ناراحتی زیاد و خارج از اندازه طبیعی و عادی که اکثر افراد در این موقعیتها واکنش نشان میدهند.
۲) افت در عملکرد ، رفتار و روابط اجتماعی و سایر حوزههای مهم زندگی شخص.
شرط سوم : این نشانهها ، صرفاً به دلیل تغییرات تازه ایجاد شده به وجود آمده باشند و به دلیل بیماری دیگری از قبل نباشند یا اگر نشانههایی از قبل بوده ، تشدید نشده باشند.
شرط چهارم : در صورتی که عامل استرس از بین رفت ، تا نهایت ۶ ماه بعد از آن ، نشانههای روانی مربوط به عامل یا عوامل استرس ، حذف شوند.
آیا سوگوار بودن ، یک اختلال سازگاری است ؟
نشانههای روانی مثل خلق پایین و غمگین بودن ، افکار منفی داشتن ، گوشه گیر شدن و مشابه اینها که شخص به واسطه روند عادی عزاداری طی میکند ، نشان دهنده اختلال سازگاری نیستند. تجربه این نشانهها تا حدود شش ماه ، طبیعی است.
بعضی افراد اما روند عزاداری غیرمعمول و طولانی مدت دارند ، از نظر تشخیصی حالت روانی این افراد اختلال « سوگ پیچیده » یا « سوگ حل نشده » است که جزء زیر طبقههای گروه اختلالات سازگاری است.
درمان اختلال استرس حاد چیست ؟
در مطلب آشنایی با اختلال و ملاکهای تشخیصی استرس حاد و PTSD ( اختلال اضطراب پس از سانحه ) توضیح داده شد که تشخیص استرس حاد ، از نظر زمانی تا یک ماه معتبر است و اگر بیشتر طول بکشد ، تشخیص PTSD گذاشته میشود. به همین دلیل تا حدود یک ماه ، نمیتوان کاردرمانی خاصی انجام داد و باید اجازه داد تا ساختار روانی شخص با کمک زمان ، فشار روانی ایجاد شده را هضم کند. قطعاً شرکت در جلسات درمانی به دلیل دریافت حس همدلی و تخلیه هیجانی ، مفید خواهد بود ، ولی نمیتوان درمان ساختارمند و تکنیکی را به پیش برد و درمانگر هم جز همدلی و صبر ، کار بیشتری نمیتواند انجام دهد.
کمک گرفتن موقتی از دارودرمانی هم در جهت تقویت ساختار روانی و مدیریت نشانههای روانی ( مثل خلق پایین ، اضطراب بالا ، خشم زیاد ، خواب بیکیفیت و…) بسیار لازم و مفید است. در صورتی که نشانههای روانی رو به بهبودی نرفتند و شخص واجد دریافت تشخیص PTSD شد ، روان درمانی و دارودرمانی به شکل کامل شروع خواهند شد.
درمان اختلال استرس پس از سانحه ( PTSD ) چیست ؟
در یک قاعده کلان و عمومی ، اول باید فهم درستی از مشکل داشته باشیم تا در مرحله دوم بتوانیم راه مناسبی برای حل آن پیدا کنیم. در اختلالات روانی و از جمله PTSD هم ، این قاعده برقرار است. فهم اینکه ، چرا ما بعد از تجربههای ترسناک ، دچار این اختلال میشویم راه درمان را نشان میدهد. نیاز است تا کمی در مورد ترس و حافظه هیجانی بیشتر بدانیم.
ترس نگهبان بقا است و قدرت زیادی در بازدارندگی ما از انجام کارهای خطرناک دارد. اما خطرناک بودن یا نبودن پدیدهها ، بیش از آنکه در ژنهای ما ثبت شده باشند ، به واسطه تجربهها و یادگیریهای ما معنی پیدا میکنند. احتمالاً تنها ترس ژنتیکی ما ، ترس از ارتفاع است و سایر ترسها ، ( مثل ترس از تاریکی، ترس از حیوانات و…) به دلیل تجربههای مستقیم یا غیر مستقیم ما ، ایجاد میشوند.
در مورد حافظه هم نظریههای مختلفی وجود دارد و عملکرد دقیق حافظه تا امروز برای علم روانشناسی یک سوال بزرگ است. اما چیزهای زیادی هم در مورد حافظه میدانیم. از نظر وظیفه ، دو نوع حافظه وجود دارد. حافظهای که اطلاعات غیر احساسی را ذخیره میکند. ( مثل آدرسها ، فرمولهای ریاضی ، مهارتهای مربوط به شغل و مشابه اینها ) و حافظهای که رویدادهای همراه با احساسات و هیجانات را ذخیره میکند. ( مثل خاطره تولد فرزند ، خاطرات تنبیه شدن در کودکی ، خاطره افتادن از ارتفاع و مشابه اینها ) با منطق تکامل ، حافظه هیجانی شکل گرفته است تا ما موقعیتهای خطرناک را به راحتی فراموش نکنیم و دوباره خود را در آن موقعیتها قرار ندهیم. وقتی کودکی به بخاری داغ دست میزند و میسوزد ، این رخداد به دلیل همراه شدن با احساس درد ، در حافظه هیجانی او ذخیره میشود. در موقعیت بعدی نزدیک شدن به بخاری ، تجربه دردناک قبلی او را از نزدیکتر شدن منصرف میکند. این مکانیزم بخشی از مجموعه دلایل بقای بسیاری از موجودات و ما انسانها است. به زبان ساده ، قرار نیست ما از یک سوراخ ، دو بار گزیده شویم.
در مورد خاص PTSD ، وقتی با موقعیتی مواجه میشویم که مرگ را نزدیک خود احساس میکنیم ( چه مستقیم در مورد خودمان و چه غیر مستقیم در مورد دیگران ) ، حداکثر مقدار ممکن ترس تجربه میشود. حافظه مربوط به ذخیره اطلاعات هیجانی ( هیپوکامپ ) تحت فشار زیادی قرار میگیرد. همینطور بخشهایی از مغز پایه ( قسمتهای قدیمیتر مغز که با احساسات و هیجانات مرتبط هستند ) که با ترس در ارتباط هستند.
نتیجه این فشار ، ایجاد آسیب به شکل اختلال PTSD است. با پرهیز از پرداختن غیر ضروری به اینکه این آسیب دقیقاً چگونه رخ میدهد ، به زبان ساده سعی میکنیم این مشکل را شرح دهیم.
یک طرف حافظه هیجانی ماست که تمام تلاش خود را برای حفظ این خاطرات ترسناک به کار میگیرد ، چون وظیفهاش دقیقاً همین است و فرض میکند برای جلوگیری از تکرار آن ، باید ذخیره شوند. طرف دیگر، «مکانیزمهای دفاع روانی» هستند که تمام تلاش خود را میکنند که این خاطرات منفی را سرکوب کنند و از بین ببرند. منظور از مکانیزمهای دفاعی ، روشهایی است که ساختار روانی ما به کار میگیرد تا ما را از اضطراب یا درد و رنج خلاص کند. مثل انکار کردن ، سرکوب کردن ، فراموشی ، دلیل تراشی و… .
تضاد بین این دو کارکرد مختلف ، ذهن و ساختار روانی را دچار آشفتگی بیشتری میکند. در نبرد بین این نیروهای مختلف روانی ، اغلب بخشی که مایل است خاطرات حفظ شوند ، پیروز میشود. سرکوب نهایتاً میتواند آنها را از حیطه خودآگاهی به عقب براند و به بخش ناخودآگاه ذهن بفرستند. در PTSD ، قدرت این خاطرات ترسناک به حدی است که مکانیزمهای روانی مخصوصاً سرکوب ، نمیتواند آنها را به عقب براند و ذهن خودآگاه شخص دائم درگیر آن حادثه است.
شخصی که دچار PTSD شده ، شبیه کسی است که غذای سمی خورده و این سم به مرور در حال جذب و آسیب زدن به بدن اوست. تنها راه درمان برگرداندن آن سم به بیرون است. در روان درمانی این برونریزی و برگرداندن ، از طریق مواجهه سازی اتفاق میافتد. این مواجهه هم به یکی از دو شکل عینی و ذهنی قابل اجرا است. مواجهه عینی یعنی اگر امکان عملی آن وجود داشته باشد ، شخص به محلی که تروما رخ داده برگردد. اگر هم امکان مواجهه عینی وجود ندارد ، از مواجهه ذهنی استفاده میکنیم. شخص به جای سرکوب اجازه میدهد ذهنش هرچه میخواهد را به یاد بیاورد و به هر خاطرهای مربوط به تروما فکر کند و جریان افکارش را آزاد بگذارد. درمانگر ، مراجع را آرام آرام به سمت تجربه تمام و کمال افکار ترسناک مربوط به سانحه هدایت میکند.
شخص حین مواجهه سازی ، احساس ترس ، خشم ، غم ، گناه و بسیاری احساسات ناخوشایند دیگر را تجربه خواهد کرد. ممکن است فریاد بزند ، گریه کند و یا بخواهد از موقعیت واقعی یا مجازی خارج شود ، اما نیاز است صبر کند تا احساسات همانطور که فعال شدهاند و به اوج رسیدهاند ، فروکش هم بکنند. این کار باید به دفعات کافی انجام شود. در مواجهه سازی ذهنی ضبط صدای جلسه توسط مراجع و گوش دادن به آن در خانه، بسیار کمک کننده است. در نهایت ساختار روانی او نسبت به تروما و افکار و احساسات منفی ناشی از آن ، کرخت خواهد شد. این کرختی و بیحسی ، فشار را از روی حافظه هیجانی شخص برمیدارد و شخص احساس نیاز کمتری برای سرکوب افکار و احساساتش میکند. به موازات انجام مواجههها ، ساختارهای آسیب دیده روانی ، خود را بازسازی میکنند.
هدف از انجام مواجهه سازی ، فراموشی نیست ، البته امکانپذیر هم نیست ، هدف ، تبدیل تروما ، به یک رویداد بد ولی تمام شده است که شخص میتواند در مورد آن صحبت کند و زندگی عادی خود را بعد از آن رویداد ادامه دهد.
منطق و روش درمان در PTSD مشخص و واضح است ، تمام سختی کار اجرای آن است. جلب موافقت مراجع برای مواجهه با بدترین ترسهایش ، کار سادهای نیست و صبر و حوصله و هوشمندی و ظرافت زیادی نیاز دارد.
دارو درمانی هم یک پایه درمان است و بسیار لازم و مفید است.
( جهت مطالعه بیشتر در مورد مکانیزمهای دفاع روانی و همینطور مفهوم ناخودآگاه ، به سرفصل مکاتب و روشهای اصلی در روان درمانی ، مطلب روانکاوی مراجعه کنید. )
درمان اختلال سازگاری چیست ؟
« هرگز نمیدانیم چقدر قوی هستیم ، تا وقتی که قوی بودن تنها گزینه ما باشد »
احتمالاً اختلال سازگاری ، شایعترین اختلال روانی است. دلیل آن ساده است ، همیشه موقعیتهایی پیش میآید که از حد توان روانی ، هوشی و مادی اشخاص ، خارج هستند. برای درک اینکه چه چیزی اختلال سازگاری را درمان میکند ، نیاز است بسیار کلان به علتهای شکلگیری مشکلات روانی نگاه کنیم.
چهار عامل ، یک مشکل روانی را میسازند. یک عامل این است که ما چگونه فکر میکنیم چه افکاری داریم. عامل دوم این است که ما چگونه رفتار میکنیم. عامل سوم این است که وضعیت ما از نظر فیزیولوژیک، چگونه است و عامل چهارم این است که ما در چه وضعیت و شرایطی قرار داریم. علت شکلگیری اختلال سازگاری ، عامل چهارم است. به همین دلیل راه حلهایی از جنسی که مناسب سایر عوامل است ، به کار اختلال سازگاری نمیآید. کسی که در باورهایش یا شیوه فکر کردنش مشکل دارد ، باید نظام شناختیاش اصلاح شود. کسی که به واسطه رفتارهایش دچار مشکل روانی شده ، باید یاد بگیرد ، رفتارهای مناسبتری را جایگزین کند. مشکلات فیزیولوژیک ، بیشتر در حوزه روانپزشکی و دارودرمانی قابل درمان هستند. اما کسی که در وضعیت سختی قرار گرفته پیش از هر چیزی باید دست به انتخابهای درست و واقع بینانه بزند. اما دو موضوع مطرح است:
اول اینکه ما محدود به انتخابهایی هستیم که واقعاً وجود دارند ، نه انتخابهایی که دوست داریم وجود داشته باشند یا با استانداردهای عادلانه یا اخلاقی یا منطقی باید وجود میداشتند. یک خطای اساسی این است که به جای تمرکز بر مسئله فعلی و اصلی و انتخابهای موجود ، به دنبال اما و اگرها و ای کاشها برویم. این دقیقاً یکی از کارهایی است که اشخاص دچار اختلال سازگاری انجام میدهند.
دوم اینکه حداکثر تلاش در جهت انتخابی که کردهایم هم ، ممکن است برای حل مشکل یا تغییر در وضعیت کافی نباشد. آیا باید اینقدر ادامه دهیم تا از پا در بیاییم ؟
این هم دقیقاً یکی دیگر از کارهایی است که اشخاص دچار اختلال سازگاری انجام میدهند.
«پذیرش» به معنای این است که وقتی راه حلهایمان برای حل مشکلی کافی نیست ، حداقل انرژی روانیمان را با جنگ بیهوده با مشکل تلف نکنیم.
پذیرش مشکل را حل نمیکند ، اما درد و رنج ناشی از مشکل را به حداقل میرساند و اجازه میدهد توان روانی ما حفظ شود. بهترین توصیف در درمان اختلال سازگاری این جمله است :
گاهی آنجا که باید بایستیم و بجنگیم ، دست از جنگ میکشیم و کنار میآییم و آنجا که باید کنار بیاییم و بپذیریم ، میجنگیم.
تالیف از مسعود کرمی روانشناس بالینی
جهت هماهنگی جلسه حضوری با روانشناس خوب در اصفهان یا هماهنگی نوبت مشاوره روانشناسی تلفنی از سراسر ایران و خارج از ایران ، به قسمت تماس با ما مراجعه کنید و یا روی لینک نوبت دهی کلیک کنید.