جزئیات مقاله

تعداد نظرات :0
آنچه در این مقاله میخوانید ..

رفتار ضداجتماعی و ناتوانی در کنترل خشم وتکانه

این گروه ، اختلالاتی را معرفی می‌کند که وجه مشترک آنها ، رفتارهای دردسرساز ، پرخاشگرانه ، ایذایی و ضد اجتماعی است. افراد مبتلا به این دسته اختلالات معمولاً در محیط‌هایی ناامن از نظر عاطفی و فقیر از نظر تربیتی ، رشد کرده‌اند. آسیب به خود ، اشیاء یا دیگران ، رفتار رایجی است. چنانچه پرخاشگری در موضع دفاعی باشد ، بهنجار و بیمارگون نیست و ممکن است برای هر کسی پیش بیاید که ناچار شود برای دفاع از خود دست به پرخاشگری بزند. در اینجا منظور پرخاشگری و آسیب زدن از موضع تهاجمی است.

شش اختلال در این گروه گنجانده شده است. سه اختلال نافرمانی مقابله جویانه (مربوط به دوران کودکی ) ، اختلال سلوک ( مربوط به دوران نوجوانی ) و اختلال شخصیت ضد اجتماعی (مربوط به بزرگسالی)، ارتباط پررنگی با هم دارند – الگوی غالب این است که تبدیل شدن به شخصیت ضد اجتماعی ، از کودکی به شکل اختلال نافرمانی مقابله جویانه شروع می‌شود ، در نوجوانی به شکل اختلال سلوک ادامه می‌یابد و در نهایت در بزرگسالی تبدیل به اختلال شخصیت ضد اجتماعی می‌شود.

اختلال شخصیت ضد اجتماعی در اصل در گروه « اختلالات شخصیت » قرار دارد و در DSM-5 ( آخرین نسخه کتاب مرجع تشخیص و طبقه‌بندی اختلالات روانی ) ، علاوه بر ماندن در گروه اختلالات شخصیت ، به گروه اختلالات کنترل تکانه ( تکانه به معنای میل شدید و ناگهانی همراه با احساس اجبار برای انجام کاری ) هم اضافه شده است. اختلال انفجاری متناوب ، جنون آتش افروزی و جنون دزدی دیگر اختلالات این گروه هستند.

فهرست اصلی مقاله:

اختلال نافرمانی مقابله جویانه

اختلال سلوک

اختلال شخصیت ضد اجتماعی

اختلال انفجاری متناوب ( فقدان کنترل خشم )

جنون آتش افروزی

جنون دزدی

آیا رفتارهای ضد اجتماعی قابل درمان هستند ؟

مهارت مدیریت خشم چیست ؟

اختلال نافرمانی مقابله جویانه(ناتوانی در کنترل خشم وتکانه در کودکی)

این اختلال ، توصیف کودکانی است که تحریک پذیر ، پرخاشگر ، نافرمان و لجباز هستند. در خانه ممکن است نسبت به والدین این رفتار را داشته باشند و در مدرسه نسبت به معلم یا سایر اعضای آموزشی یا همکلاسی‌ها. برای کودک شخص مسئله اصلی نیست ، موقعیت شخص مهم است. نافرمانی در مقابل کسی شکل می‌گیرد که از نظر کودک ، مرجع قدرت به حساب می‌آید و قصد زورگویی به او را دارد. این سبک رفتاری به احتمال زیاد نتیجه فشار و کنترل زیاد یا تنبیه بدنی کودک است.

تحت این شرایط ، کودک دو انتخاب پیش روی خود می‌بیند. تسلیم شود یا مقابله کند. البته این دو انتخاب کاملاً ناهوشیار و غریزی هستند. اگر تسلیم شود ، رفتاری مبتنی بر ترس و محافظه‌کاری ، فرمان‌پذیری افراطی یا چاپلوسی مشخصه‌های او خواهند بود. این کودکان در کودکی و حتی بزرگسالی ، به مراجع قدرت ( منظور هر کسی است که در موقعیت امر و نهی نسبت به کودک قرار دارد ) می‌چسبند که از خشم آنها در امان باشند.

در حالت دوم که مقابله را انتخاب کند ، لجبازی ، پرخاشگری ، پررویی و رفتار بی‌ادبانه مشخصه‌های او خواهند بود. جالب اینکه از منظر روانکاوی یا تحلیل رفتاری ، در نهایت مقابله جویی هم به خاطر ترس است ، فقط رابطه کودک با ترسش انکار و سرکوب است.

ملاک‌های تشخیصی اختلال نافرمانی مقابله جویانه چه هستند ؟

سه مشخصه اصلی ، رفتار مقابل جویی را توصیف می‌کنند. هر کدام از این مشخصه‌ها ، با معیارهای جزئی‌تری تعریف می‌شوند که در مجموع ۸ معیار ساخته می‌شود که وجود چهار تا از آنها برای تشخیص این اختلال کافی است. این معیارها از نظر زمانی هم حداقل شش ماه باید ادامه داشته باشند وگرنه اختلال « اختلال رفتار مقابل جویانه گذرا » نامیده می‌شود که رفتار بسیار شایع‌تری است.

خلق خشمگین یا تحریک پذیر

۱) اغلب از کوره در می‌رود.

۲) اغلب زودرنج است یا به آسانی دلخور می‌شود.

رفتار توام با جر و بحث یا نافرمانی

۳) اغلب خشمگین است یا به آسانی رنجیده خاطر می‌شود.

۴) اغلب با مراجع قدرت جر و بحث می‌کنند ، یا در مورد کودکان و نوجوانان ، با بزرگسالان بحث می‌کنند.

۵) اغلب فعالانه نافرمانی می‌کند یا از انجام درخواست‌های مراجع قدرت یا رعایت مقررات امتناع می ورزد.

۶) اغلب به طور عمدی دیگران را ناراحت می‌کند.

۷) اغلب برای اشتباهات یا بدرفتاری خودش ، دیگران را سرزنش می‌کند.

انتقام جویی

۸) حداقل 2 بار در 6 ماه گذشته کینه توزی یا انتقام جویی کرده است.

بازگشت به فهرست اصلی مقاله

اختلال سلوک(ناتوانی در کنترل خشم و تکانه در نوجوانی)

اختلال سلوک ، تعبیری است محتاطانه از همان اختلال شخصیت ضد اجتماعی ولی چون فرض بر این است که در نوجوانی ( منظور 18-13 سالگی ) ، هنوز شخصیت کامل شکل نگرفته ، پس هنوز احتمال تغییر وجود دارد. شخصیت مفهومی شکل گرفته‌تر و مقام‌تر از مفهوم سلوک است.

این اختلال اشاره به نوجوانانی دارد که دست به رفتارهای خلافکارانه خرد و بزهکاری می‌زنند. سرقت‌های اغلب کوچک ، دعوا و درگیری مکرر خیابانی ، مصرف مواد یا سیگار در سنین پایین ، فریبکاری ، تجاوز ( اغلب کودکان پسر کم سن تر ) و مشابه این‌ها ، نمونه‌هایی از این رفتارها هستند.

نکته مهم اینکه کودکانی که رفتار مقابله جویانه دارند ، الزاماً در ادامه و نوجوانی دچار اختلال سلوک نمی‌شوند و نوجوانانی که دچار اختلال سلوک هستند هم ، الزاماً در کودکی رفتار مقابله جویانه نداشته اند.

ملاک‌های تشخیصی اختلال سلوک چه هستند ؟

چهار مشخصه اصلی ، اختلال سلوک را توصیف می‌کنند. هر کدام از این مشخصه‌ها ، با معیارهای جزئی‌تری تعریف می‌شوند که در مجموع ۱۵ معیار ساخته می‌شود که وجود سه مورد از آنها برای تشخیص اختلال سلوک کافی است.

پرخاشگری نسبت به افراد یا حیوانات

۱) اغلب برای دیگری قلدری می‌کند ، آنان را تهدید می‌کند یا می‌ترساند.

۲) اغلب نزاع‌های جسمانی را آغاز می‌کند.

۳) سلاحی به کار برده است که می‌تواند باعث صدمه جسمانی جدی به دیگران شود. ( مانند چوب ، زنجیر ، چاقو و… )

۴) نسبت به دیگران قساوت جسمانی داشته است.

۵) نسبت به حیوانات قساوت جسمانی داشته است.

۶) در هنگام مواجهه با قربانی ، دست به سرقت زده است ( مثل کلاهبرداری ، کیف زنی ، زورگویی ، سرقت مسلحانه )

۷) شخصی را وادار به فعالیت جنسی کرده است.

تخریب اموال

۸) عمداً و به قصد ایجاد آسیب جدی ، دست به آتش افروزی زده است.

۹) عمداً اموال دیگران را تخریب کرده است ( غیر از آتش افروزی )

فریبکاری یا سرقت

۱۰) به زور وارد خانه ، ساختمان یا خودروی شخص دیگری شده است.

۱۱) اغلب برای به دست آوردن اجناس یا کمک دیگران یا فرار از انجام وظایف ، دروغ می‌گوید. ( یعنی فریب دیگران )

۱۲) اقلامی نه چندان بی‌ارزش را بدون مواجه شدن با قربانی دزدیده است ( مثل بلند کردن اجناس از مغازه‌ها بدون شکست در یا زور ، جعل اسناد )

نقض جدی قوانین

۱۳) اغلب علی رغم منع والدین ، شب‌ها بیرون از خانه می‌ماند که این حالت قبل از سیزده سالگی شروع می‌شود.

۱۴) در حین زندگی با والدین تنی یا ناتنی ، حداقل دو بار شب‌ها از خانه فرار کرده است یا یک بار فرار کرده و طولانی مدت بازنگشته است.

۱۵) اغلب از مدرسه گریخته است و شروع این رفتار قبل از سیزده سالگی بوده است.

بازگشت به فهرست اصلی مقاله

اختلال شخصیت ضد اجتماعی(ناتوانی در کنترل خشم و تکانه در بزرگسالی)

ضد اجتماعی بودن ، به معنای ضد قوانین اجتماعی رفتار کردن و سرکشی در مقابل آنهاست. جوهره این قوانین ، احترام به حقوق دیگران است. در ابتدایی‌ترین جوامع قبیله‌ای در دور افتاده‌ترین نقاط هم ، حداقلی از قوانین وجود دارند که لازمه زیست با دوام در کنار هم ، پایبندی به این قوانین است.

در DSM-5 ( کتاب مرجع تشخیص و طبقه‌بندی اختلالات روانی ) ، شخصیت ضد اجتماعی در گروه اختلالات مربوط به کنترل تکانه و خشم و اختلالات شخصیت ، به طور هم زمان قرار داده شده است. ولی از نظر جنس اختلال که بیشتر به نظام ارزشی فرد و شخصیت مربوط می‌شود ، قرار گرفتن آن در گروه اختلالات شخصیتی جایگاه منطقی‌تر و مناسب‌تری به نظر می‌آید.

آیا ضد اجتماعی بودن ، محدود به خلافکاری است ؟

این اختلال طیف بسیار گسترده‌ای را پوشش می‌دهد. از مجرمین با جرائمی مثل سرقت ، نزاع ، تجاوز و زورگیری و مشابه این‌ها تا کلاهبرداران با ظاهری موجه و زبانی نافذ و اثرگذار. موقعیتی که شخص در آن قرار دارد و امکانات و قدرتی که در کنترل اوست ، حدود خسارتی که می‌تواند به دیگران وارد کند را مشخص می‌کند نه محدودیت‌های اخلاقی و وجدانی او.

اگر فقیر و بیکار باشد ، دنبال فروش مواد و سرقت می‌رود. اگر در جایی شاغل باشد ، نهایت سوء استفاده را از اختیارات خود می‌کند. اگر قدرت دولتی یا سیاسی داشته باشد ، فساد و اختلاس می‌کند و اگر تمام قدرت سیاسی و نظامی کشوری در اختیارش باشد ، به خاطر منافع شخصی‌اش یا عقاید نادرستش یا خشم و تنفرش ، ممکن است جنگ هم راه بیندازد.

جنایتکاران جنگی که مرتکب نسل کشی و مشابه آن شده‌اند ، خطرناک‌ترین شکل ضد اجتماعی بودن را به نمایش گذاشته‌اند. دیکتاتورهای خودکامه ، خودخواه ، فاسد و زورگو که در تاریخ انسانی کم هم نبوده‌اند و نیستند ، نمونه‌هایی از رفتارهای ضد اجتماعی را در ابعاد بسیار بزرگ مرتکب شده‌اند که منجر به نابودی و مرگ انسان‌ها در تعداد میلیونی شده‌اند. در تاریخ معاصر ، صدام حسین ، قذافی ، ابوبکر البغدادی ، میلو شویچ ، نتانیاهو و امثال این‌ها ، مثال‌هایی عینی و واقعی هستند.این افراد بالاترین درجه رفتارهای ضد انسانی را مرتکب می شوند و تجسم عینی شیطان روی زمین هستند.

در ابعاد جرائم فردی در داخل کشور ، قاتلین سریالی مثل «خفاش شب» در دهه هفتاد ، قاتل سریالی مشهد معروف به « عنکبوت » ، در تاریخ سیاسی « شعبان بی مخ » و بسیاری چهره های اینستاگرامی که رفتار های مجرمانه و خشن خود را در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارند ، مثال‌های آشنا و معروفی هستند در ابعاد کوچکتر ولی فراوان‌تر هم ، تقریباً هر روز آنها در کوچه و خیابان با ظاهری خاص و شناخته شده که متعلق به خرده فرهنگ « الوات گری » است می‌بینیم.

تحلیل روانی و سبب شناسی اختلال شخصیت ضد اجتماعی

اگر ضد اجتماعی بودن را به اجزای سازنده آن ، تجزیه کنیم ، خودشیفتگی یک جز اصلی در ساخت این اختلال خواهد بود. خودشیفته کسی است که برای خود حق و حقوق ویژه‌ای قائل است و دیگران را پله بالا رفتن خود می‌کند. ( در قسمت اختلال شخصیت خودشیفته ، شرح این اختلال آمده است ). اما همه افراد واجد صفات خودشیفتگی ، رفتار ضد اجتماعی ندارند. برعکس ، ممکن است انسان‌هایی بسیار موجه و موفق با مرتبه شغلی و اجتماعی بالا باشند. هر چند اغلب رفتارشان اطرافیان را آزار می‌دهد و در روابط بین فردی موفق نیستند ، ولی از نظر اجتماعی الزاماً رفتار نابهنجاری ندارند.

آنچه به خودشیفتگی اضافه می‌شود و ترکیب خطرناک ضد اجتماعی شدن را می‌سازد ، نبود مهار کننده‌های رفتاری است. این مهار کننده‌ها می‌توانند چهارچوب‌های اخلاقی ، وجدان درونی و حس همدلی و دلسوزی نسبت به دیگران ، قانونمندی و رشد جنبه اجتماعی یا حداقل قدرت روانی و خودآگاهی کافی برای مهار و مدیریت تکانه‌های خطرناک روانی باشد. ( تکانه میل شدید و ناگهانی برای انجام کاری یا ارضاء میلی است)

به شکل طبیعی و بهنجار ، در فرآیند رشد در دوران کودکی به طور خاص و نوجوانی ، باید مهار کننده‌های رفتاری ، معیارهای اخلاقی ، قانونمندی و مشابه این‌ها در ما رشد کند. ما باید از همان ابتدا بیاموزیم که آزادی ما محدود به خطوط قرمزی است که مجاز به رد کردن آنها نیستیم. اما چگونه می‌آموزیم ؟ آیا در ژن‌های ما ثبت شده است ؟ پاسخ خیر است! همه این ویژگی‌ها و خصلت‌ها را از محیط می‌گیریم.

در مرتبه اول والدین یا سرپرست ، بعد از آن ، فامیل ، کوچه و محله ، مدرسه ، شهر ، فرهنگ جامعه و به تازگی رسانه‌های اجتماعی ما را شکل می‌دهند. مکانیزم تشویق و تنبیه ، در گذر زمان به کودک یاد می‌دهد چه کاری را می‌تواند انجام دهد و چه کاری را نمی‌تواند.

اما کسانی یا سیستمی باید وجود داشته باشد تا اعمال تربیت کنند و درست هم تشویق‌ها و تنبیه‌ها و اعمال شوند تا جنبه اجتماعی و وجدانی کودک ، شکل بگیرد. تنبیه در شکل منفی مثل تنبیه بدنی یا تحقیر و توهین و سرزنشگری ، از اساس خودپنداره مثبت کودک را نابود می‌کنند. نتیجه اینکه قضاوت بنیادی او در مورد خودش ، « من بد هستم » خواهد بود. چرا بدم ؟ چون تنبیه می‌شوم پس بی‌ارزش و دوست نداشتنیم. قضاوت او در مورد دیگران هم ، مخصوصاً مراجع قدرت ( سرپرست ، معلم ، برادر بزرگتر…) به شکل « دیگران هم بد هستند » شکل می‌گیرد.

چرا دیگران بدند ؟ چون آزاردهنده و نامهربانند. با این دو قضاوت ، پرسش بنیادی که در اعماق ناخودآگاه و ناهوشیار ذهن او برای همیشه بی‌ پاسخ می‌ماند این است که : « من بد چرا باید با دیگران بد ، خوب رفتار کنم ؟ ». این باور خطرناک ، ستون فقرات و اساس ضد اجتماعی بودن است. از اینجا به بعد ، پتانسیل محیط برای یادگیری رفتارهای منفی ، سطح هوش و اتفاقاتی که در آینده برای او رخ می‌دهند ، جزئیات شخصیتی و جنس ضد اجتماعی بودن او را می‌سازند.

ملاک‌های تشخیصی اختلال شخصیت ضد اجتماعی چه هستند ؟

برای تایید وجود اختلال شخصیت ضد اجتماعی ، وجود حداقل 3 مورد از 7 مورد زیر ، کافی است. این ملاک‌ها برای افراد بالای ۱۸ سال است و شامل کسانی که به دلیل بیماری اختلال دو قطبی یا اسکیزوفرنی ، در مقطعی دست به رفتارهای ضد اجتماعی می‌زنند ، نمی‌شود.

۱) رعایت نکردن هنجارها و قوانین ، به شکل ارتکاب مکرر جرائمی که موجب بازداشت شخص شود.

۲) فریبکاری که با دروغگویی مکرر ، کاربرد اسامی مستعار یا کلاهبرداری از دیگران جهت دستیابی به منفعت یا لذت شخصی ، مشخص می‌شود.

۳) تکانشگری یا ناتوانی در برنامه‌ریزی قبلی. ( منظور رفتارها و تصمیمات آنی و هیجانی است )

۴) تحریک پذیری و پرخاشگری ، که با تهاجم‌ها یا درگیری‌های جسمانی مکرر مشخص می‌شود.

۵) بی‌احتیاطی نسبت به ایمنی خود یا دیگران ( مثل رانندگی پرخطر )

۶) بی‌مسئولیتی مستمر ، که با ناتوانی مکرر در حفظ یک شغل ثابت یا پرداخت تعهدات مالی مشخص می‌شود.

۷) فقدان پشیمانی ، که با بی‌تفاوتی یا دلیل تراشی برای صدمه ، بدرفتاری ، یا دزدی از دیگری مشخص می‌شود.

( جهت مطالعه در مورد اختلال دو قطبی به سرفصل اختلالات بالینی رایج ، قسمت اختلالات خلقی مراجعه کنید ، جهت مطالعه جهت اسکیزو فرنی ، به همان سر فصل ، قسمت اختلالات روانپریشانه رجوع کنید )

بازگشت به فهرست اصلی مقاله

اختلال انفجاری متناوب ( فقدان کنترل خشم )

خشم احساسی است که روند تکامل ، به خاطر توان دفاع از خود و در نهایت بقای نسل در ما ایجاد کرده است. بروز پرخاشگری زیاد هم ، می‌تواند یک نشانه از مجموعه نشانه‌های دیگر اختلالات باشد یا اینکه خودش به تنهایی یک اختلال به حساب بیاید. منظور از اختلال انفجاری متناوب ، افرادی هستند که بروز و نمود مشکلات روانی آنها ، بیش از آنکه با افسردگی یا اضطراب باشد ، با پرخاشگری شناخته می‌شوند ، در عین اینکه ممکن است دچار شکلی یا شدتی از افسردگی یا اضطراب هم باشد.

کلمه انفجاری به دلیل ناگهانی بودن و تخلیه انرژی زیاد خشم در زمان کوتاه استفاده شده و کلمه متناوب ، اشاره به بروز این رفتار به شکل مداوم ولی نه پیوسته و الزاماً نزدیک به هم دارد.

ملاک‌های تشخیصی اختلال انفجاری متناوب(ناتوانی درکنترل خشم) چه هستند ؟

برای تایید اینکه خشم ابراز شده از سمت فرد ، اختلال انفجاری متناوب باشد ( و نه خشم در اختلال دیگری که در ملاک‌ها آمده است ) ، چهار شرط زیر باید برقرار باشد :

شرط اول : وجود فوران‌های ادامه‌دار خشم در حداقل یکی از دو شکل زیر :

۱) پرخاشگری‌های کلامی یا فیزیکی که خسارت به اموال یا حیوانات وارد نشود

۲) پرخاشگری رفتاری به شکل آسیب به اموال ، هجوم و آسیب به حیوانات یا هجوم و آسیب به دیگر انسان‌ها.

شرط دوم : شدت پرخاشگری ، متناسب با عامل تحریک خشم نباشد.

شرط سوم : این رفتارهای پرخاشگرانه از قبل برنامه‌ریزی شده و هدفمند نیستند و به قصد ارعاب ، به دست آوردن پول یا باج گرفتن نیستند.

شرط چهارم : این رفتارهای پرخاشگرانه به دلیل بیماری ، اختلال روانی دیگر یا مصرف مواد ، دارو ، الکل و مشابه اینها نباشند.

اختلال روانی مثل : افسردگی اساسی ، اختلال دو قطبی ، اختلال کژ تنظیمی خلق ایذایی، برخی اختلالات روان پریشانه ، اختلال شخصیت ضد اجتماعی ، اختلال شخصیت مرزی ، اختلال سازگاری، اختلال کم توجهی همراه با بیش فعالی ، اختلال نافرمانی مقابل جویانه ، اختلال سلوک و اختلالات طیف اتیسم.

جنون آتش افروزی

وجه مشخصه این اختلال ، عبارت است از وجود تکانه‌ای جهت برپا کردن آتش. ویژگی‌های اساسی جنون آتش افروزی عبارتند از وجود دوره‌های متعددی از برپا کردن آتش به صورت عمدی و هدفمند ، و ناتوانی در مقاومت در برابر تکانه بر پایی آتش ، افراد مبتلا به جنون آتش افروزی ، از تماشای آتش و آتش سوزی لذت می‌برند. گاهاً زنگ هشدار آتش نشانی را بی‌دلیل به صدا در می‌آورند و هرجا آتش باشد به تماشا می‌روند. برخی از آنها به دنبال استخدام در آتش نشانی می‌روند. اغلب نسبت به خسارت ایجاد شده توسط آتشی که ایجاد کرده‌اند لذت می‌برند یا حداقل بی‌تفاوت هستند.

ملاک‌های تشخیصی جنون آتش افروزی چه هستند ؟

پنج شرطی که در ادامه می‌آیند ، باید برقرار باشند تا اختلال تایید شود :

شرط اول : آتش افروزی عمدی و هدفمند در بیش از یک نوبت.

شرط دوم : تنش یا برانگیختگی عاطفی پیش از انجام این عمل.

شرط سوم : شیفتگی ، علاقه ، کنجکاوی یا مجذوب شدن به آتش و زمینه‌های موقعیتی آن ( مثل لوازم آتش افروزی ، کاربردهای آتش ، پیامدهای آتش‌سوزی )

شرط چهارم : احساس لذت ، رضایت یا تسکین در هنگام آتش افروزی یا هنگام مشاهده یا مشارکت در عواقب بعدی آن.

شرط پنجم : این آتش افروزی برای منافع مادی انجام نمی‌شود ، وسیله‌ای برای ابراز عقاید اجتماعی -سیاسی نیست. برای پنهان کردن فعالیت مجرمانه صورت نمی‌گیرد ، راهی برای ابراز خشم یا انتقام جویی نیست و برای بهبود شرایط زندگی فرد انجام نمی‌شود.

جنون دزدی

جنون دزدی به معنای وجود تکانه و میل شدیدی برای سرقت اشیایی است که شخص الزاماً به آنها نیاز ندارد. طبق آمار ، اکثریت افراد دچار جنون دزدی ، زن هستند. شروع اختلال اغلب در نوجوانی است و معمولاً شخص مشکل دیگری مثل اختلالات خلقی ، اضطرابی و مصرف مواد هم دارد. ( ولی این سرقت‌ها به دلیل این مشکلات روانی نیست ).

این افراد افت زیادی در زندگی شخصی و شغلیشان می‌کنند. تمایلات و افکار مزاحم آنان درباره سرقت ، می‌توانند سبب تداخل در قدرت تمرکز در منزل و محل کار شود. اغلب احساس شرمساری و گناه دارند و استرس بالایی را تجربه می‌کنند.

ملاک‌های تشخیصی جنون دزدی چه هستند ؟

شرط اول : ناتوانی تکرار شونده برای مقاومت و کنترل تکانه‌های سرقت اشیایی که برای استفاده شخص یا برای ارزش مادی آنها مورد نیاز نیستند.

شرط دوم : احساس تنش فزاینده ، بلافاصله پیش از ارتکاب دزدی.

شرط سوم : احساس لذت ، رضایت یا تسکین در حین ارتکاب دزدی.

شرط چهارم : این دزدی به منظور ابراز خشم یا انتقام جویی انجام نمی‌شود و واکنشی در مقابل توهم یا هذیان نیست.

شرط پنجم : این دزدی در قالب اختلال سلوک ، دوره شیدایی ( در افسردگی دو قطبی ) یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی بهتر توجیه نمی‌شود.

بازگشت به فهرست اصلی مقاله

آیا رفتارهای ضد اجتماعی قابل درمان هستند ؟

در اختلال نافرمانی مقابله جویانه ، می‌توان با تغییر در الگوی تربیتی و شیوه رفتار با کودک ، او را تشویق به رفتارهای بهتر کرد. در اختلال سلوک ، شانس تغییر کمتر از نافرمانی است ولی کورسویی از امید همچنان وجود دارد. اما اگر شخص به مرحله اختلال شخصیت ضد اجتماعی رسید و تغییری در سبک زندگی او رخ نداده بود ، با قاطعیت بسیار بالا می‌توان گفت که امکان تغییر نزدیک به صفر است.

علی رغم تمام بودجه‌های بزرگی که در همه کشورها صرف کنترل و مدیریت این افراد می‌شود ، از بودجه‌های آموزشی و حمایتی گرفته تا هزینه‌های زندان و نگهداری و هزینه‌های پژوهشی و تحقیقاتی ، هیچ دستاورد ملموس و معناداری به دست نیامده است.

در مورد جنون دزدی و جنون آتش افروزی ، به دلیل نرخ پایین وجود این اختلال و نرخ بسیار پایین و نزدیک به صفر مراجعه این افراد ، در عمل آنقدر مسئله کسی نبوده که درمان چه باشد تا به دنبال آن درمان‌های مختلف طراحی ، آزمایش و بررسی شوند. شخصاً در تجربه کاری چندین ساله‌ام ، هرگز با افرادی از این دو گروه مواجهه مستقیم نداشته ام.

از نگاه واقع گرایی و نه ایده‌آل گرایی ، کار معقول‌تر و نتیجه بخش‌تر ، ایجاد ساختارهای قانونی و بازدارنده بسیار محکم و کارآمد است ، در جهت جلوگیری و ممانعت از ارتکاب جرم و خسارت از طرف این افراد تا اینکه فرض و سعی را فقط بر تغییر و اصلاح الگوهای رفتاری این افراد کنیم. به زبان ساده ، از منطق چه کنیم که این افراد اصلاح شوند ، تا جرم نکنند ، به منطق و استراتژی چه کنیم که این افراد امکان و جرات ارتکاب جرم نداشته باشند ، برویم.

شاید در بین اختلالات این گروه ، فقط درمورد درمان کنترل خشم بتوان امیدوارانه صحبت کرد. در اینجا هم منظور اختلال انفجاری متناوب در حالت شدید نیست ، بلکه حالت‌های خفیف‌تر آن است و در حالت واقع بینانه ، افرادی که در کنترل خشم خود مشکل دارند ، می‌توانند مهارت مدیریت خشم را بیاموزند. در صورت موفقیت نسبی در مدیریت خشم در کوتاه مدت ، می‌توان امیدوار بود در دراز مدت مشکل حل شود.

مهارت مدیریت یا کنترل خشم چیست ؟

مدیریت خشم ، به معنای جلوگیری کردن از امکان خسارت زدن خشم به خودمان و دیگران است. عبارت « کنترل خشم » دقیق و درست نیست. کلمه خشم ، به جنبه احساس خشم ، اشاره می‌کند. هیچکس قادر به کنترل احساس خشم یا هیچ احساس دیگری در خود به صورت مستقیم نیست. آنچه قابل کنترل است، رفتار پرخاشگرانه ناشی از خشم است ، ترکیب درست همان مدیریت خشم و کنترل پرخاشگری است.

تفکرات متوقعانه ، بروز احساس خشم و ارتکاب به پرخاشگری ، چرخه خشم را می‌سازند وقتی ما توقع داریم شرایط طبق پیش بینی ما پیش برود و پیش نمی‌رود ، شکاف بین واقعیت رخ داده و آنچه فکر می‌کنیم باید رخ می‌داد ، تولید خشم می‌کند. توقع ، نقطه شروع و تولید کننده خشم است. به عنوان مثال توقع از دیگران ، توقع از دنیا که با ما عادلانه رفتار کند ، توقع از خدا که مشکلات ما را حل کند و مشابه این‌ها علاوه بر اینکه به عملکرد ما لطمه می‌زند ، چون حداکثر تلاش خود را به امید کمک از بیرون به کار نمی‌گیریم ، خشم را هم در ما شعله ور می‌کند.

در مرحله دوم ، احساس خشم ، فیزیولوژی بدن ما را در اختیار می‌گیرد. انقباض بعضی عضلات ، بالا رفتن ریتم تنفس و ضربان قلب و به دنبال آن افزایش فشار خون رخ می‌دهد. این اتفاق به این دلیل رخ می‌دهد که به لحاظ تکاملی ، ما در وضعیت احساس خطر ، برای جنگ یا گریز آماده می‌شویم. خشم ، آماده شدن برای جنگ است تا بدن ما به حداکثر توان و آمادگی و انرژی برسد.

اتفاق مهم دیگری که می‌افتد ، تغییر در فرماندهی مغز است. در حالت آرام ، بخش های منطقی تر مغز کنترل را بر عهده دارند ، اما در حالت برانگیختگی ، فرماندهی به ساختارهای غریزی تر و قدیمی‌تر مغز منتقل می‌شود. در این حالت بسیاری ملاحظات و محاسبات معقول ما ، دیگر در دسترس نیستند.

در مرحله سوم ، رفتاری سر می‌زند که همراه با بروز پرخاشگری و ایجاد خسارت روانی و مالی به خود و دیگران است.

منطق مدیریت خشم ، بر کنترل خودآگاهانه رفتار پرخاشگرانه در درجه اول و آگاهی از افکار متوقعانه و تعدیل و تغییر آنها در درجه دوم ، استوار است. به زبان ساده اگر متوقع نباشیم ، خشمگین هم نیستیم و اگر خشمگین نباشیم ، پرخاشگر هم نیستیم. برعکس این گزاره هم صادق است. اگر پرخاشگری نکنیم ، احساس خشم کمتری تجربه می‌کنیم و اگر خشم کمتری تجربه کنیم ، افکار معقول‌تر و کمتر متوقعانه‌ای هم خواهیم داشت.

در واقعیت ، کنترل رفتار پرخاشگری در حالی که مغز ما هم در حالت برانگیختگی قرار گرفته ، بسیار کار سختی است و خودآگاهی بسیار بالایی می‌طلبد. اما آنهایی که موفق می‌شوند در هنگام بروز احساس خشم، رفتار خودآگاهانه بروز دهند ، نتایج بسیار مثبتی و در زمان کوتاهی به دست خواهند آورد. باز هم به زبان بسیار ساده ، اگر شخصی در موقعیت‌های غلبه خشم ، تمام تمرکز خود را فقط بر روی کنترل رفتار پرخاشگرانه بگذارد و کمی صبر کند ، احساس خشم هم فروکش خواهد کرد و مغز او به واسطه این رفتار ، یاد می‌گیرد در موقعیت‌های بعدی با همین استراتژی عمل کند.

دارو درمانی هم در کمک به کنترل رفتار پرخاشگرانه بسیار موثر است. همینطور در ایجاد احساس آرامش بیشتر از طریق مداخله شیمیایی در سیستم عصبی و افزایش قدرت تحمل و سازگاری.

بازگشت به فهرست اصلی مقاله

تالیف از مسعود کرمی روانشناس بالینی

چگونه بهترین روانشناس مناسب خود را پیدا کنیم؟

اختلال سازگاری و استرس پس از سانحه(PTSD)

اختلالات جنسی(عملکرد جنسی،نارضایتی جنسیتی و انحرافات جنسی)

انواع اختلال وسواس،تشخیص و درمان

اختلال اضطراب،تشخیص و درمان انواع آن

اختلالات خلقی(انواع افسردگی و اختلال دو قطبی)

رفتار ضداجتماعی و ناتوانی در کنترل خشم وتکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فیلتر قیمت
فیلتر قیمت - slider
1تومان648,000تومان
تماس با پشتیبانی