تفاوت روانپزشک،روانشناس بالینی ،مشاور و زوج درمانگر
روان پزشک کیست و چه کاری انجام می دهد؟
روانپزشکی یک تخصص خاص بعد از دوره پزشکی عمومی است. روانپزشک ابتدا باید دوره پزشکی عمومی را تمام کند، سپس تخصص خود را با تمرکز برشناخت اختلالات روانی و داروهای مخصوص این دسته از بیماری ها بگیرد.
تجویز دارو نیازمند چیزی بیش از فقط شناخت اختلالات روانی است و دانش پزشکی عمومی،پایه و پشتوانه تجویز دارو توسط روانپزشک است. بسیاری از اختلالات روانی با سایر بیماری ها ی غیر روانی ارتباط دارند.
مثل اختلال در کارکرد غده تیرویید که با اضطراب رابطه دارد یا مشکلات در عملکرد هورمون های زنانه و مردانه که با پرخاشگری و افسردگی رابطه دارند.
برای روانپزشک نشانههای فعلی بیمار مهم است نه علت ایجاد کننده مشکل . اینکه طلاق یا ورشکستگی یا باورهای بیمار، علت افسردگی هست یا نه، مسئله اصلی روانپزشک نیست، اینکه در حال حاضر بیمار چه نشانههایی از بیماری دارد ، مهم است.در روانپزشکی،علت ها چیزی خارج از فیزیولوژی بدن نیستند و هرعلتی در نهایت خود را به شکل تاثیر فیزیولوژیک نشان می دهد.
خلق، سطح اضطراب، خواب، انرژی،تغذیه،میزان تمایلات جنسی، بیماریهای زمینهای،سابقه ژنتیکی ومشابه اینها اطلاعاتی است که روانپزشک از بیمار دریافت میکند و متناسب با این نشانهها و شدت آنها، درمان خود را طراحی کرده و دارو تجویز میکند.
بخشی از مشکلات روانی مثل اختلالات خلقی بیشتر به شیمی مغز و اعصاب مربوط است که در حوزه روانپزشکی قابل درمان هستند.درفضای بین سلول های عصبی،بخشی وجود دارد که «سیناپس»نامیده می شود.در این فضا مواد شیمیایی به نام «انتقال دهنده های عصبی» وجود دارند که بخش بسیار مهمی از کارکرد مغزوابسته به آنهاست.هرگونه کم و زیاد بودن یا نقصی در عملکرد این مواد شیمیایی،باعث بروزمشکلات روانی می شود.
بخش بزرگی ازداروها با هدف متعادل کردن این مواد شیمیایی تجویز می شوند. به عنوان مثال داروهایی مثل سرترالین ، سیتالوپرام ،فلوکسیتین ومشابه اینها( که گروه SSRIنامیده می شوند)،روی انتقال دهنده عصبی به نام سروتونین اثر می گذارندکه با خلق( به معنی میزان شادی و ناراحتی وسطح انرژی)رابطه دارد.
البته حوزه روانپزشکی محدود به دارو نیست و روش های غیر دارویی مثل «شوک درمانی»در شکل های مختلفی استفاده می شوند.اما قدم اول ،همیشه دارو است.
روان درمانی اما متمرکز بر علت دیگر شکل گیری اختلالات روانی است.بخشی از اختلالات به یادگیری های ما مربوط هستند . یادگیری ها به شکل ارتباطات بین سلول های عصبی ذخیره می شوند.به عنوان مثال بیشتر ترس ها(مثل ترس از تاریکی،حیوانات،محیط های شلوغ و…) ارتباطات عصبی بین سوژه ترس و مراکزایجاد ترس در مغز هستند که براثر تجربیات در کودکی آموخته می شوند.
هدف روان درمانی(فارغ از روش های درمانی) بازسازی بخش های از مغز است که به واسطه تجربیات،باورها،ترس ها یا خاطرات سرکوب شده و مشابه اینها دچار تغییرات ناکارآمد و مشکل ساز شده اند.البته اینکه این بازسازی چگونه قرار است اتفاق بیفتد محل اختلاف است و مکاتب و روش های مختلف درمانی،تئوری های مختلفی دارند(درادامه مطلب شرح بعضی درمان های معروف ترآمده است ).به دلیل پیچیدگی سیستم مغز و اعصاب و دانش ناقص ما از آن،هم روانپزشکی و هم روانشناسی بالینی راه زیادی برای طی کردن و رسیدن به بلوغ دارند.
آیا روان پزشک می تواند کار روان درمانی انجام دهد؟
روانپزشکان هم می توانند با روان درمانی آشنایی داشته باشند یا داوطلبانه دوره های خاص یادگیری روان درمانی را بگذرانند،ولی شایسته نیست در این حوزه ورود کنند،هرچند منع قانونی وجود ندارد .وظیفه روانپزشک،تمرکز برقسمت دارویی درمان مراجعین است ونه بیشترازآن.
همانطورکه پشتوانه یک روانپزشک،گذراندن دوره پزشکی عمومی است،کار روان درمانی هم نیازبه پشتوانه دارد.این پشتوانه شش تا ده سال یا بیشتر، تحصیل و کسب دانش و بینش درباره مسایل روانی است.
گاهی دیده ام که در تابلوروانپزشکی نوشته:متخصص اعصاب و روان ،روان درمانگرومشاوره فردی یا حتی زوج درمانی،که البته مصداق همه کاره هیچ کاره است. روان درمانی و دارو درمانی از بنیاد،ماهیت متفاوتی دارند و بهتر است روانپزشکان متمرکز بر کار خود باشند،همانطورکه روانشناسان نباید در مورد نوع و چگونگی مصرف داروی مراجع مداخله کنند.
روانشناس بالینی کیست وچه کاری انجام می دهد؟
مطالعه ذهن و رفتار، فقط با هدف درک و شناخت کارکرد آن، به تنهایی و بدون چشم داشت به استفاده کاربردی از دانش حاصل شده، جذاب است. ولی در واقعیت، بیشتر موارد، این نیاز به درمان اختلالات روانی بوده که علم روانشناسی را پیش برده و نه صرفا کنجکاوی برای دانستن درموضوعات روانی.
روانشناسی در شاخه های مختلفی و با اهداف مختلفی توسعه یا فته است.هدف «روانشناسی صنعتی وسازمانی»،افزایش بازدهی و بهره وری نیروی کار است.
«روانشناسی تربیتی»برمساله آموزش و پرورش وروش های بهینه کردن آن تمرکز دارد.
«روانشناسی تکاملی» شاخه بسیارجذابی از روانشناسی است که به دنبال پیدا کردن تشابهات واشتراکات بین رفتارهای انسانی و سایر گونه های حیوانی هوشمند تر است.این اطلاعات به درک ماهیت عمیق ساختار روانی ذهن ورفتار کمک زیادی می کند.
روانشناسی با گرایش کودکان استثنایی،روانشناسی اجتماعی،روانشناسی ورزشی،روانشناسی جنایی،روانشناسی مثبت نگر،روانشناسی تبلیغات و بسیاری شاخه های اصلی و فرعی، با اهداف مختلف،زیرچتر نام روانشناسی توسعه یافته اند واین روند با شتاب درحال ادامه است.
«روانشناسی بالینی» اما، شاخهای بسیارپایه ای و مهم از روانشناسی است که تمرکز برتشخیص،فهم و درمان اختلالات روانی دارد. خود روانشناسی بالینی هم شامل زیر شاخه های مختلفی مثل بالینی کودک می شود،ولی منظورما مشخصا حوزه اصلی روانشناسی بالینی ، یعنی اختلالات روانی بزرگ سالان است.
روانشناسی بالینی از آنجایی متولد شد که متوجه محدودیت درتوان دارو برای درمان اختلالات روانی شدیم. همینطورکه دانش ما درباره اختلالات روانی بیشتر شد ،بیشتر هم متوجه شدیم که اختلالات روانی با یادگیری های ما هم ارتباط دارند.اگرمی شد مشکلات روانی را صرفاً با دارو درمان کرد، نیازی به پیدایش روانشناسی بالینی نبود.
روانشناسی بالینی،نزدیک ترین شاخه به روانپزشکی است و محدوده ای است که علم روانپزشکی و روانشناسی به هم می رسند.
درمان افسردگی، انواع اختلالات اضطرابی، وسواس،اعتیاد و بسیاری از اختلالات دیگر، محدوده مشترک بین روانپزشکی و روانشناسی بالینی هستند.
برخی اختلالات روانی هم ،مثل طیف اسکیزوفرنی ، تقریبا به طور کامل در حوزه روانپزشکی قابل بهبودی هستند و روان درمانی اثری روی آنها ندارد.
درمان بعضی مشکلات روانی مثل کمبود اعتماد به نفس،کنترل گری ، کمالگرایی،بیشتراختلالات شخصیتی و مشابه اینها هم کاملا در حیطه روان درمانی قابل طرح وبهبودی هستند.
طبق آمار معمولا بهترین نتیجه از ترکیب دارو درمانی و روان درمانی به شکل موازی به دست میآید.
باور نادرستی در بعضی وجود دارد که می پرسند صحبت کردن چه کمکی می تواند بکند؟پاسخ این است که ابزار روانشناس در درمان، ارتباط و کلام است. تفکر و زبان ماهیت مشترکی دارند،یعنی ما به واسطه زبان (مادری) می توانیم فکر کنیم و مفاهیم پیچیده به واسطه زبان منتقل می شوند.این مفاهیم باعث تغییرات در ساختارتفکرات و رفتار می شوند و درنهایت می توانند بینش جدید ایجاد کنند. استفاده از تکنیک های مختلف هم کمک می کند اثرگذاری درمان بیشتر شود. دانش به معنای داشتن اطلاعات و بینش به معنی درونی شدن دانش کسب شده است.
با مطالعه بیشتر درمورد مکاتب و روش های مختلف درمان (در ادامه مطلب به شکل خلاصه و درمقالات جداگانه به شکل کامل تر)،متوجه چگونگی اثرگذاری روان درمانی خواهید شد.
مکاتب و روش های رایج درروان درمانی/روانکاوی
مکاتب و روش های رایج در روان درمانی/شناخت درمانی
تفاوت مشاور و روانشناس چیست؟
نکته اول اینکه مشاوره و روانشناسی دو رشته تحصیلی مختلف هستند و هر کدام گرایشهای مختلفی دارند. در یک جمله روانشناس میتواند در حوزه تخصصی خود،یعنی روان درمانی، کار مشاوره هم انجام بدهد، ولی کسی که در رشته مشاوره تحصیل کرده، نمیتواند کار روان درمانی انجام دهد و جنس و ماهیت کارش،صرفا مشاوره است.
البته مشاوره مفهومی بزرگتر و گستردهتر از صرفاً مسائل روانی است . تصمیمات تجاری، اقتصادی، شغلی و حقوقی هر کدام میتوانند حوزه تخصصی برای مشاوره باشند.
در فرهنگ عمومی ما، کلمه مشاور بیشتر یاد آور حوزه روانشناسی است ،البته اغلب به اشتباه، به روانشناسان، مشاور میگویند.
وقتی شما با روان شناستان در مورد تصمیم به ازدواج، طلاق، ادامه تحصیل یا مهاجرت صحبت میکنید، روانشناس در نقش مشاور شماست .
اما وقتی درمورد حالت های روانی خود،احساسات یا افکارتان صحبت می کنید و قصد تغییر چیزی در دنیای روانی خود را دارید،شما وروان شناستان دریک جلسه روان درمانی هستید.
کار روان درمانی نسبت به مشاوره،نیازمند هم داشتن اطلاعات پایه و تخصصی بیشتر و هم مهارت ارتباط، هوش هیجانی،هوش کلامی و قدرت تاثیرگذاری بیشتر است.
3ویژگی مهم برای مشاور
مشاور باید سه مشخصه اصلی داشته باشد. اول اینکه اطلاعات تخصصی و کافی در مورد موضوع مورد مشاوره داشته باشد و در صورت نیاز در اختیار شما بگذارد.علاوه بر درک کلیت یک پدیده که موضوع مشاوره است،تسلط برجزییات هم بسیار تعیین کننده است.
اما در دنیای امروز و دسترسی آسان به بیشتر اطلاعات مورد نیاز از طریق شبکه اینترنت،صرفا داشتن اطلاعات مزیت یک مشاور نیست و مهارت های دیگری است که وجود او را ضروری می کند.
مهارت اولویت بندی اطلاعات ،توانایی تجزیه و تحلیل مشکل و مهارت حل مساله برای یک موضوع خاص ،چیزی نیست که در دنیای اینترنت یا حتی با کمک هوش مصنوعی،قابل جبران باشد.
سومین ویژگی، تفکر واقعگراست. واقع گرایی در مقابل ایده آالیسم یا کمال گرایی تعریف میشود. تفکر واقعگرا بر آنچه امکانپذیر است، تمرکز دارد نه بر آنچه ایده آل یا ترجیح است.
بسیاری افراد در یافتن راه حل های مناسب و عبور از بحران ها ناتوان می شوند،نه به دلیل اینکه هوش کمی دارند یا تلاش کمی می کنند،صرفا به این دلیل که تفکر واقع گرایشان ضعیف است.این نقص قرار است با کمک مشاور جبران شود.
به دلیل دانش بالینی یک روانشناس، روانشناسان در نقش مشاور هم، اغلب عملکرد بهتری نسبت به مشاوران دارند.علت این مساله، هم پوشانی بالا و رابطه پررنگ بین وضعیت روانی ما و تصمیمات ماست.
مشاوره درمورد انصراف ازتحصیل،مهاجرت،ازدواج،طلاق یا هر تصمیم مهم دیگری از سمت مراجع،ممکن است تحت تاثیر شرایط روانی خاصش در آن محدوده زمانی یا وجود اختلالات عمیق تر و ریشه دار تری از گذشته باشد .
گاهی نیاز می شود چهارچوب موضوع مورد مشاوره تغییر کند و مساله از یک مورد مشاوره ای به یک مورد درمانی تغییر مسیر دهد. تشخیص درست این موقعیت ها، نیازمند تسلط بر دانش بالینی است.
به عنوان مثال شخصاً در جلسات زوج درمانی بارها با زوج هایی مواجه شدهام که مشکلات بنیادی و جدی دارند، در حالی که فرایند مشاوره پیش از ازدواج را طی کرده و تایید مشاور را گرفتهاند، بدون اینکه توجه و دقت کافی در تایید سلامت روانی آنها صورت گرفته باشد.
ارزیابی روانی طرفین یکی از مهمترین کارهایی است که در پیش از ازدواج باید انجام بگیرد و این ارزیابی وابسته به دانش و نگاه تشخیصی است که حوزه روانشناسی بالینی است نه مشاوره. اختلالات روانی به راحتی ممکن است از نگاه غیر تخصصی پنهان بمانند.
فرایند مشاوره، غیر مرتبط با وضعیت روانی شخص نیست. اینکه موضوع مشاوره چیست، یک بعد ماجرا است و اینکه مشاوره گیرنده چه کسی است، بعد دیگر ماجرا.
خود من هم زیاد با این موقعیت ها مواجه می شوم. به عنوان مثال در جلسات مشاوره پیش از ازدواج و بر اساس مشاهدات ،اطلاعاتی که مراجعین می دهند و نتایج آزمونهای ارزیابی روانی، متوجه وجود اختلالات جدی روانی در حداقل یکی از طرفین شدهام و بازخورد داده و پیشنهاد دادهام که فرایند درمان فردی آغاز شود .در این موارد تصمیم درست این است که در صورت حل مشکل، رابطه را جلوتر ببرند. گاهی هم بنا بر شدت مشکل یا اختلال نظر منفی داده و ادامه رابطه را پرخطر تشخیص داده و هشدار دادم.
کارآمدی یک روانشناس در نقش مشاور،با پشتوانه مستقیم تخصص او در حوزه بالینی است.
مراجعی بابت مشاوره شغلی و تصمیم گیری در مورد وضعیت کاری خود مراجعه کرد،او بارها شغل های مختلفی را عوض کرده بود،بلند پروازی غیر واقع بینانه ای داشت ودنبال یافتن راه میان بری برای موفقیت بود.
از نشانهها و الگوهای تکراری رفتاری و تصمیمات گذشته او، متوجه شدم مشکل افسردگی دو قطبی دارد و علت این همه شاخه به شاخه پریدن هم، همین اختلال دوقطبی است.
(جهت مطالعه بیشتر به مطلب اختلالات خلقی مراجعه شود)در این مثال،تا زمانی که مراجع متوجه بیماریاش و اثر آن روی افکار، احساسات و رفتارش نشود و فرایند درمانیش را شروع نکند، جلسات به سبک مشاوره برایش سودمند نیست.
تشخیص یا عدم تشخیص افسردگی دو قطبی مراجع در این مثال و اهمیت آن در درک درست مشکل فعلی مراجع، مثل تشخیص درست جهت جغرافیایی در یک بیابان بدون تابلو و نشانه برای شخص گمشده است.
آگاهی از وجود اختلالات بالینی و وضعیت روانی افراد،جزیی ازپازل برای مساله مورد مشاوره است. در صورت فقدان نگاه تشخیصی و بالینی، مشاور به راحتی میتواند وارد زمین بازی مراجعش شده و با پیش فرض های او فرایند مشاوره را آغاز و به پیش ببرد. با پیش فرض غلط همیشه نتیجه نادرست به دست میآید.
با احترام به همه فارغ التحصیلان رشته مشاوره،به نظر شخصی من وجود این رشته از اساس غیر ضروری است و رشته مشاوره می توانست به عنوان چند واحد درسی در روانشناسی بالینی تدریس شود.
زوج درمانگرچه تفاوتی با مشاور و روانشناس دارد؟
در روان درمانی فردی ،فرد واحد درمان است و از ساختار خانواده یا رابطه ازدواجی خود،مستقل به حساب می آید،هرچند از آنها تاثیر می گیرد و روی آنها تاثیر می گذارد.
اما برای زوج درمانگر، زوج به عنوان یک واحد، هدف درمان قرار می گیرد.یعنی رابطه بین دو نفر،چیزی بیش از مجموع آن دونفر است.
زوج درمانگرروانشناسی است که تمرکز بر حل مشکلات زوج برای ادامه رابطه ازدواج یا کمک به آنها برای تصمیم به طلاق ،درصورت نبود امکان ادامه رابطه دارد.
نکته مهم اینکه زوج درمانی و خانواده درمانی دو موضوع تقریبا جدا هستند یا اگر بخواهیم محتاطانه تر بگوییم،دقیقا یکی نیستند.هر چند بسیاری منابع،زوج درمانی و خانواده درمانی را زیر یک عنوان بررسی کرده اند.
خانواده ساختار بزرگ تری است که شامل فرزندان هم می شود و خانواده درمانی ،کل واحد خانواده را هدف درمان قرار می دهد.
مثل جامعه شناسی که کل جامعه متشکل از افراد را،به عنوان یک واحد می بیند.
زوج درمانگرمی تواند در رشته های مشاوره، روانشناسی عمومی،روانشناسی بالینی یا رشته خانواده که در ایران نسبت به بقیه جدیدتر به حساب می آید،تحصیل کرده باشد.کسی که قصد کار در این حوزه را دارد،معمولا یک کارگاه زوج درمانی را درمراکز درمانی یا دانشگاه های برگزارکننده می گذراند.
زوج درمانی هم مثل روان درمانی فردی،یک روش واحد نیست و روش ها و درمان های مختلفی را شامل می شود که دراین مطلب قصد ورود به جزییات آن را نداریم(درقسمت روابط عاطفی،مقاله زوج درمانی به روش های مختلف زوج درمانی پرداخته شده)،اما در ادامه با کلیت کار زوج درمانی آشنا می شویم.
زوج درمانگرخوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
ملاک های کلی برای انتخاب بهترین روانشناس که در ادامه مطلب شرح داده شده اند،درمورد زوج درمانگر هم مصداق دارد،فقط لازم است به چند موضوع جزیی ترهم پرداخته شود:
یکی اینکه دانش بالینی،حداقل در قسمت تشخیص، برای هر شاخه ای ازروانشناسی که پسوند درمانی دارند(روان درمانی،زوج درمانی،خانواده درمانی ومشاوره فردی)پیش نیاز است.
زوج درمانگری که قدرت تشخیص وضعیت روانی زوج را نداشته باشد،ممکن است از اساس به خطا برود و زوج را هم دنبال خود به مسیر غلط بکشاند.بهتر است هر روانشناسی قبل از ورود به زوج درمانی،از تجربه کافی در درمان فردی بهره برده باشد.
دوم اینکه زوج درمانگر،نباید مجرد باشد یا در ازدواجش مشکل حل نشده داشته باشد(البته حالت دوم از چشم مراجع پنهان است).
اهمیت تاهل زوج درمانگر در این است که کسب «دانش» برای روانشناس در هر حوزه ای امکان پذیر است ،ولی «بینش» روانشناس در مورد آنچه خودش تجربه نکرده،ناقص است.
مورد سوم به رویکرد یا روش زوج درمانگر مربوط است.درادامه با دو نگاه مختلف در زوج درمانی آشنا می شویم.
معرفی دونگاه اصلی در زوج درمانی
نظریه ها و روش های مورد استفاده درزوج درمانی وخانواده درمانی،به اندازه مکاتب و روش های روان درمانی فردی،پشتوانه نظری ندارند. مرزبین آنها به خوبی مشخص نیست وگاهی به سختی می توان درک کرد که روش خاصی چگونه قرار است مساله را تبیین و حل کند.
اما به طور کلی دو نگاه را می توان از هم تفکیک کرد،اول نگاهی که مشکلات زوج را به مشکلات روانی فردی آنها نسبت می دهد.در این نگاه،عملا زوج درمانی همان روان درمانی فردی است که در دو مسیر جدا برای زوج انجام می شود. فرض بر این است که حل یا تعدیل مشکل فردی ازسمت هر یک از دو طرف،درنهایت باعث حل مشکلات زوج خواهد شد.در این شیوه نگاه به مشکل، فرد واحد اصلی درمان است.
نگاه دوم زوج را یک واحد مستقل و چیزی بیشتر از جمع دو نفر می بیند. پیش فرض اصلی این است که برای حل مشکل زوج،الزاما نیاز نیست که زوج، مشکلات فردی خود(مثل وسواس،پرخاشگری،مشکلات در شخصیت و…)را به طورکامل حل کنند تا بتوانند مشکلات رابطه شان را حل کنند.
درواقعیت نگاه دوم بهتر کار می کند،هرچند نگاه اول هم نادرست نیست،اما زوج معمولا جلسات فردی خود را ادامه نمی دهند و پرونده زوج درمانی که باز شده،بی نتیجه رها می شود.
من هم به نگاه دوم نزدیکی بیشتری دارم ،هرچند گاهی مشکل فردی آنچنان جدی است که هر پیشرفتی در رابطه مشروط به برطرف شدن آن است ،اما در کل روش های درمانی که روی تغییر الگوها،اولویت ها یا نقش ها در رابطه زوج کار می کنند را کار آمد تر از دیگر روش ها می دانم.
به عنوان مثال « درمان راهبردی یا استراتژیک» از جی هی لی و همفکرانش درمانی متمرکز بر مساله فعلی زوج و تغییر راهبرد آنها برای حل مساله است.به نظر شخصی خودم این رویکرد کارآمد تر از بقیه رویکردهاست.
در هر حالت،زوج درمانی نیازمند داشتن ساختار و مسیر مشخص است.زوج درمانگر بعد از شنیدن اظهارات دو طرف،مشاهدات خود،انجام آزمون های سنجش روانی لازم(مثلMMPI-2،میلون ،NEO یا…) و بررسی سوابق زوج در زندگی شخصیشان در گذشته،به جمع بندی می رسد و مشکل زوج را مفهوم سازی می کند و البته با زوج در میان می گذارد.
ممکن است یکی یا هر دونفر را بابت حل یک مشکل فردی که در رابطه هم دردساز شده،به روان درمانگر فردی ارجاع دهد(برگرفته از نگاه اول که قبل تر مطرح شد،مثلا خانم را بابت درمان وسواس فکری که باعث بدبینی به همسرش شده به درمان فردی بفرستد).
یا اینکه بدون در نظر گرفتن مشکلات فردی به عنوان عامل اصلی در ایجاد مشکلات رابطه،روی مشکلات کار کند.این حالت،نگاه دوم به زوج درمانی است و متناسب با روش خاص زوج درمانگر،به شکل های مختلفی انجام می شود.
تغییر راهبرد زوج دربرخورد با هم و با مشکل،تغییر در نگرش های نادرست در مورد ازدواج و رابطه،کمک به حل مشکلات جنسی احتمالی،سعی در غنی کردن ارتباط با تکنیک های حسی و مشابه اینها( درمقاله «زوج درمانی» ،قسمت روابط عاطفی در سرفصل های اصلی،به طور کامل به روش های اصلی زوج درمانی ونقد آنها پرداخته شده است).
آنچه مهم است،داشتن راهبرد مشخص برای کمک به زوج است،به شکلی که زوج به سادگی متوجه اشکال بشوند و بتوانند نقش و مسئولیت خود را در ایجاد و حل مشکل بر عهده بگیرند. بدون داشتن راهبرد مشخص و درمیان گذاشتن آن با زوج،جلسات به کشمکش زوج با هم یا با زوج درمانگر و یا سخنرانی زوج درمانگر در مورد ویژگی های رابطه خوب،تبدیل خواهد شد.
زوج درمانگر مجاز نیست کاری بیش از روشن کردن تاریکی های مسیر انجام دهد ودرنهایت این زوج هستند که باید در مورد ماندن یا نماندن در رابطه تصمیم بگیرند. این تصمیم چه به نظر درمانگر درست باشد یانه،مجوز مداخله بیش از این را نمی دهد ودر این موقعیت ها زوج درمانگر باید کنار بایستد.
جمع بندی:
روانشناسی بالینی که متمرکز بر شناخت و درمان اختلالات روانی است،پیش نیاز کار مشاوره و زوج درمانی است.بهترین نتایج درمانی از ترکیب دارو درمانی و روان درمانی حاصل می شوند.بهتر است برای شروع به روانشناس مراجعه کنید،در صورت نیازوتشخیص روانشناستان به روانپزشک هم ارجاع می شوید.
برای مطالعه بیشتر به مقاله «8 ملاک مهم درانتخاب بهترین روانشناس »رجوع کنید