جزئیات مقاله

تعداد نظرات :0
آنچه در این مقاله میخوانید ..

معرفی خودم،مسعود کرمی روانشناس و روش درمانیم

مسعود کرمی روانشناس

من مسعود کرمی روانشناس ،متولد 1359،فارغ التحصیل ارشد روانشناسی بالینی هستم.

از اواخرسال 1397به صورت حرفه ای و تمام وقت به عنوان روان درمانگر و زوج درمانگر، همینطوردر زمینه ارائه مشاوره پیش از ازدواج و فردی مشغول به کارم.

عضو سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران هستم و پروانه تخصصی به عنوان مجوزقانونی کاراز این سازمان دارم.

ابتدا در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کردم، اما علاقه وکنجکاوی فراوانم درعلوم انسانی، موضوعات فلسفی،جامعه شناسی وخصوصا روانشناسی در نهایت مرا وادار کرد از اول شروع کنم و در رشته روانشناسی مشغول به تحصیل شوم.

درمقطع کارشناسی در گرایش روانشناسی عمومی تحصیل کردم و دوره ارشد را در روانشناسی بالینی گذراندم. بعد از پایان این مقطع ،درمرکز مشاوره دانشگاه تهران یک دوره حدودا چهارماهه را برای یادگیری درمان شناختی رفتاری،طرحواره درمانی ، زوج درمانی شناختی وچند سرفصل دیگرگذراندم .اما در نهایت به درمان های نسل سوم رفتار درمانی علاقه مند شدم و درحال حاضربیشتر از مفاهیم وتکنیک های درمان فراشناختی(MCT)استفاده می کنم.

از چه مکاتب و رویکرد هایی استفاده می کنم؟

بسیاری مفاهیم روانکاوی را دوست دارم و از آنها کمک می گیرم. شناخت مکانیزم های دفاعی مراجع(روش هایی که سیستم دفاع روانی در مقابله با اضطراب و فشار روانی به آنها پناه می برد)بسیار کمک کننده و راه گشاست .

مفهوم ناخوداگاه در مقابل خودآگاهی،اساس درک کردن انگیزه افراد برای انجام رفتارهای مختلف است.

ابعاد مختلف شخصیت و مفاهیم نهاد،خود(ego) وفراخود(superego)به خوبی توضیح می دهد چرا انسانها اغلب منطقی رفتار نمی کنند.

تعبیر خواب ،رابطه شوخی وناخوداگاه و….که فروید در مورد آنها صحبت کرده،موضات بسیار جذاب و شیرینی هستند، اما نخواستم روانکاو باشم به این دلیل که در نقش روانکاوچیزی به مراجعم نمی دهم که واقعا بکارش بیاید.

 

رفتاردرمانی،رویکردی است که در نگاه اول برایم به جذابیت روانکاوی نبود،اما هر چه جلوتر آمدم بیشتر فهمیدم چه منطق درمانی قوی دارد و بکار بردن روش های آن تا چه حد برای مراجع مفید و نتیجه بخش است.

من عمیقا به اصول رفتار درمانی پایبندم و خودم هم به تجربه آموخته ام که هل دادن و تشویق مراجع به تجربه های جدید،چقدر در تغییر دنیای او و باز کردن در های جدید،کمک کننده است.

 

زمانی فکر می کردم درمان شناختی رفتاری ،کارآمدترین شکل درمان است .

پشتوانه این باورم این بود که وقتی باورهای ما نتیجه همه تجربه ها و آموخته های ما هستند و به نوعی گذشته ما در باورهای ما زندگی می کند،پس چرا مثل روانکاوان سراغ گذشته و ریشه ها برویم؟( البته در عمل هم نشدنی است) به سراغ باورها برویم که مشکل اینجاست و از اینجا هم باید حل شود.

 

کار کردن روی باورها و تغییر آنها،به معنای شروع دومینوی تغییر است. وقتی نظر ما عوض شود،به دنبال آن احساسات و رفتار ما هم تغییر می کند . این به نظر کارآمد وقابل اجرا می رسد.

پس چرا شناخت درمانگر نیستم؟

به این دلیل ساده که فقط به نظر می رسد کارآمد است و واقعا کارآمد نیست .

جدای از نقد هایی که به خود درمان شناختی رفتاری وارد است،خلق و خوی هیجانی و احساسی ما به سختی اجازه می دهد که شناخت ها یا باورها و عقایدمان، از راه استدلال تغییر کنند.

اجرای تکنیک های شناختی و مخالفت آشکار با عقاید افراد،چه در درمان فردی و چه زوج درمانی،درعمل به کشمکش بیهوده بین روانشناس و مراجع کشیده می شود و گاهی ارتباط درمانی راهم از بین می برد.

 

خوشبختانه خیلی زود متوجه شدم درمان شناختی رفتاری (CBT)مناسب مردم ما نیست و بیش از دو سه ماه را با شناخت درمانی تلف نکردم.

وجودگرایی محدوده مشترک بین فلسفه و روانشناسی است وفلسفه همیشه جذاب است .

وجود گرایی سلامت روان را ناشی از درک درست معنی زندگی در تقابل با معنای مرگ می داند .آگاهی از حقیقت مرگ،ما را وادار می کند تا درباره کلان زندگی بیشتر بیاندیشیم.

البته ما معنی را نمی سازیم تا خود را فریب دهیم ودلخوش باشیم،بلکه معنی را از میان نظم کلان و پیچیده خلقت کشف می کنیم .

 

اینکه انسان جایگاه خود را در طبیعت بشناسد و بداند که موجود منحصر به فرد و ویژه ای نیست،بسیار آرامش بخش است و اجازه می دهد با خیال راحت زندگی کند. البته که منظور ریاضت کشیدن و صیانت نفس کردن به سبک عرفا نیست، برعکس این شناخت از دانش و آگاهی حاصل می شود و در انزوا به وجود نمی آید.

مطالعه و آشنایی با علومی که درک ما را از خلقت بالا می برند(مثل نجوم،زیست شناسی…) ،در شکل گیری این بینش بسیار موثر است.

من با وجودگرایی هم دل و همسو هستم آگاهانه و ناخوداگاه از نگاه وجودی در جلساتم کمک می گیرم.

 

انسان گرایی پیشنهاد می کند که انسانها به جای مشغول شدن به درون خود و خود تخریبی، به بازی شکوفا کردن خودمشغول شوند . انرژی و زمان خودرا برای ساختن چیزی ارزشمند مصرف کنند تا زندگی غنی و شخصیتی رشد یافته داشته باشند .

به باور شخصی من این بهترین کاری است که می توانیم عمر خود را صرف آن کنیم .

همیشه تلاشم براین بوده به مراجعینم کمک کنم تا ظرفیت های درونی خود را کشف وبا امکانات خود در واقعیت ترکیب کنند تا چیزی که نداشته اند را برای خود بسازد.

در جعبه ابزار یک درمانگر،نگاه راه حل محورو داشتن راهبرد(استراتژی) برای حل مشکل،اینقدر لازم و ضروری است که اگر قرار باشد انتخاب کند فقط یک چیز به مراجعش بدهد،قطعا «مهارت حل مساله» است .

مشکل هیچ کس گذشته نیست،مشکل همیشه مربوط به زمان حال است.افراد وقتی در گذشته خود فرو می روند که درزمان حال،راضی نیستند و در گذشته به دنبال پاسخ این سوال هستند که«چه شد که امروز اینجا هستم؟».

 

درمان راه حل محور و مهارت حل مساله،داشتن نگاه راهبردی به مشکلات و قدرت برنامه ریزی واجرای آن،جز جدا نشدنی از روان درمانی و مشاوره است.

من هم عمیقا به درمان راه حل محور معتقد و پایبندم.

 

درمان یا مکتب گشتالت،معتقد است ذهن یکپارچه و با کمترین تضاد،از اختلالات روانی فاصله می گیرد.درمانگر گشتالتی روی بستن پرونده های ناتمام مراجع و تعیین تکلیف آنها کار می کند.

 

درمان فراشناخت و خودم هم به شدت با این منطق موافقم و یکی از اصولی است که برای کمک به مراجعم به آن رجوع می کنم.

درنهایت اما مطالعه دقیق ترو بیشتردرباره همه روش های درمان،تفکرو تجزیه تحلیل بیشترو سعی در درک روند کلان حرکت روان درمانی والبته اضافه شدن به تجربه کاریم، مرا به سمتی برد که باور کردم نقش انگیزه ها وانتخاب های آگاهانه بیشتر از هر نیروی دیگری است .

 

اگر مراجعم از من بپرسد رویکرد درمانیتان چیست؟پاسخ می دهم«من یک روانشناس با ذهنیت و ارزش های انسانگرا یی هستم که با ابزاردرمان فراشناختی می خواهم به شما کمک کنم».

درمان فراشناختی (MCT)چیست؟

شناخت به زبان ساده،یعنی باورها و نظرات افراد، که البته احساسات هم به آنها وصل هستند و رابطه دوطرفه دارند.

شناخت درمانی سعی کرد با ابزار استدلال و تقویت تفکر منطقی،به افراد کمک کند تا متوجه «خطاهای شناختی» خود بشوند وعقاید خود را بازبینی و اصلاح کنند.اما این روش حداقل دو مانع بزرگ دارد:

 

اول اینکه طبیعی است اکثریت افراد(از جمله خودم) مثل ارسطو ، افلاطون ، کانت ، هگل ، نوام چامسکی ومشابه اینها،دانش کافی در منطق و توان دور ماندن از سفسطه و مغلطه را ندارند.

استفاده زیاد از ابزار منطق و اصرار بر انتقال تفکر منطقی،مثل این است که با مراجع به زبان کشور دیگری که بلد نیست صحبت کنیم و منتظر باشیم او از کلام ما تاثیر بگیرد،البته گاهی خود درمانگر هم این زبان را به خوبی صحبت نمی کند.

مانع دوم این است که یسیاری موارد مشکل شخص ندانستن نیست،نخواستن است.

به عنوان مثال، نوجوانی که با درپیش گرفتن نقش افسرده به شکل آگاهانه یا ناخوداگاه،از خانواده خود باج می گیرد، نفع بیمارگونه ای در نامعقول بودن دارد .

یا خانمی که با همسرخود بابت سابقه خیانتش در گذشته ، رفتار نامناسبی دارد،خودش می داند که اگر تصمیم به ادامه رابطه گرفته،دیگر بدرفتاری هایش معقول نیست،اما نتوانسته با اتفاق رخ داده کنار بیاید واصلا نمی خواهد که معقول رفتار کند .

در این گونه موقعیت ها دیگر از دست خود ارسطو و افلاطون هم کاری بر نمی آید. چون مشکل در سطح شناخت ها نیست،بلکه در سطح فراشناخت هاست.

فراشناخت،لایه ای از ذهن است که به انتخاب ها مربوط است نه درست و غلط ها.درمانگر فراشناختی سعی می کند به بعد یا سطح بالاتری از شناخت های مراجعش دست پیدا کند.

 

قیاس درمان هایی از جنس شناختی با درمان هایی از جنس فراشناختی،مثل قیاس فضای دو بعدی و سه بعدی است.بسیاری از گره ها و البته راه حل ها در بعد سوم دهن هستند که آنها را فراشناخت می نامیم.

به عنوان مثال، مادری را تصور کنید که همیشه درمورد موضوعات مربوط به فرزندانش نگران است.

یک شناخت درمانگر سعی می کند با تکنیک هایی مثل محاسبه احتمالات،رجوع به سوابق گذشته یا هر تکنیک دیگری،اورا متقاعد سازد که نگرانی او بی مورد است و قرارنیست اتفاق بدی بیفتد.

اما درمانگر هم نمی تواند تضمین کند افکار منفی مادر درمورد فرزندش،به شکل قطعی رخ نمی دهد . وجود همین احتمال ناچیز،مادر را مضطرب نگه می دارد .

یک درمانگر فراشناختی اما از این مسیر وارد نمی شود ، درفراشناخت الگو یا قالب یا پیش فرض های اصلی که همه افکار نگرانی مراجع درون آن تولید می شوند،هدف اصلاح قرار می گیرد.

در این مثال،«باور مثبت به نگرانی» سر منشا اصلی شناخته می شود.

اشخاص همیشه مضطرب، بدون اینکه متوجه باشند،رفتار نگرانی را به عنوان راه مراقبت از خود انتخاب کرده اند.

درفراشناخت، نگرانی را یک رفتار می دانیم . نگرانی ،پیش بینی کردن زیاد و سعی در ایجاد آمادگی برای احتمالات مختلف است.

این آماده باش همیشگی ساختار روانی و سیستم سمپاتیک شخص را فرسوده می کند.

در این مثال خاص،مراجع باید انتخاب کند دست از رفتار نگرانی به طور کلی بردارد نه اینکه پاسخ تک تک افکار منفی را پیدا کند تا خیالش راحت شود.او باید متوجه شود که نگران بودن یا نبودن او هیچ اثری در محافظت از فرزندش نمی کند و نگرانی او یک لطف مادرانه و امتیاز مثبت برایش نیست.

اگر درمانگرموفق شود معنای نگرانی را برای مادر در این مثال،شفاف کند،حال می تواند انتخاب کند که با افکار منفی خود در مورد آسیب به فرزندش چگونه برخورد کند.

آنچه مهم است رابطه ای است که مادر با افکار منفی خود دارد نه خود افکار او. محتوای افکار در نگاه فراشناختی،اهمیت زیادی ندارند.

منظور از محتوای افکار،جزییات اتفاقات احتمالی است که ذهن او ساخته و پرداخته می کند.

مثال دیگر درمورد افرادی است که افسرده خو و بی حوصله هستند و افکار مزاحم زیادی را تجربه می کنند.

در این نمونه رایج،شناخت درمانگربه دنبال افکار ناکارآمد یا تحریف های شناختی مراجع می گردد که علت خلق افسرده در شخص هستند و باعث می شوند شخص دچار نشخوار فکری شود.

مثل اینکه مرد میانسال مجردی، موفق نشدن در پیدا کردن شریک عاطفی مناسب را،به بی ارزشی خود نسبت می دهد،به جای اینکه به عملکرد و کمبود مهارت خود نسبت دهد.

یا شخصی که در زمینه شغلی خود به مشکلات جدی برخورد کرده،افکار منفی و حاوی شکست دوباره در چشم اندازآینده خود دارد وتوان خود برای حل مساله کمتر ار آنچه هست ارزیابی می کند.

در این مثال ها،شناخت درمانگر افکار تحریف شده را شناسایی می کند و سعی می کند با ابزار ها و تکنیک های شناختی، تصویر واقع بینانه تری از واقعیت پیش روی مراجعش بگذارد تا نظر او و به دنبال آن احساسات و رفتار مراجع تغییر کند.

به زبان ساده شناخت درمانگر سعی دارد خظاهای شناختی که بین واقعیت و درک افراد از واقعیت قرار می گیرند را،ازمیان بردارد تا واقعیت همان طور که هست،خود را نشان دهد.

نتیجه اغلب این می شود که مراجع یا با درمانگر مخالفت می کند و فکر می کند اوسعی درتخفیف مشکل و تحریف واقعیت دارد،یا اگر موافق گفته های درمانگرش هم باشد،معمولا دست به تغییرات جدی نمی زند.

(بدیهی است که همه مراجعین واکنش اینگونه ندارند و ممکن است به تغییرات شناختی واکنش مثبت نشان دهند) .

 

از نگاه فراشناختی اما صورت بندی مساله به کل متفاوت است.

درمثال ها ی قبلی، تحریف های شناختی مراجع مثل « فاجعه سازی» یا « نسبت دهی به خود» یا « فیلتر منفی» یا هر تحریف دیگری،اگرچه درست است و مخالفتی با آن نداریم،اما در سطح شناخت ها هستند ومستقیما سوژه و هدف درمان فراشناختی به حساب نمی آیند.

آنچه مهم تر است،الگوی بزرگ تری است که همه این تحریفات و افکار منفی همراه شده با آن،نتیجه این الگو هستند.به عنوان مثال در افسردگی،«رفتارنشخوار فکری»متهم شماره یک است و باید سوژه اصلاح باشد.

درک این واقعیت ساده ولی راه گشا که نشخوار فکری کردن هیچ کمکی به او نمی کند،کلید اصلی است.

در این موقعیت ها،فارغ از اینکه مراجع چه احساس یا نظری درمورد پدیده خاصی دارد، خود را مقصر می داند یا نه، از این بابت احساس شرم دارد یا خشم ،تمرکز روی آگاهی مراجع از رفتار نشخوار فکری وبی فایده بودن آن است.

یک درمانگر فراشناختی تلاش نمی کند مراجعش را درمورد چیزی متقاعد کند،هدف او هدایت مراجعش به گرفتن یک تصمیم مشخص و بستن پرونده است.چه خود را مقصر بدانذ،چه نداند،چه بابت تصمیمش خوشحال باشد چه احساس گناه داشته باشد و….

از نگاه فراشناختی، رفتار نشخوار فکری واکنشی است به بلاتکلیفی و بی تصمیم بودن در مورد هر موضوعی که مربوط به گذشته است.به همین دلیل نیاز است به مراجع کمک شود تا شجاعانه با مساله،هر چه که بوده یا هست مواجه شود و ازبرانگیخته شدن احساسات پنهان خود نترسد(مثل اینکه اگر درمورد نقش خود در انتخاب اشتباه همسر و طلاقش فکر کند،دچار احساس گناه خواهد شد).

هدف نهایی رسیدن به یک انتخاب مشخص است.این انتخاب وبسته شدن پرونده به دنبال آن، زمینه نشخوار فکری را به حداقل می رساند وبا ترک رفتار نشخوار فکری،شخص فرصت بیشتری پیدا می کند تا انرژی روانی خود را صرف ساخت چیزی در دنیای بیرون کند.

در درمان فراشناختی،افکار و عقاید شخص مهم نیستند،الگوهای کلانی که عقاید را می سازند مهم هستند.

کمال گرایی و درمان فراشناختی

یک مثال شایع و قابل درک،کمال گرایی است که منبع بسیاری ار سرخوردگی ها،خودخوری ها،افسردگی و اضطراب هایی است که افراد خصوصا در جوانی تجربه می کنند.

افراد کما گرا معمولا خود را در رقابت با دیگران قرار می دهند و برنده شدن برایشان بسیار مهم است.انها موفقیت را حتی به قیمت آسیب به خود می خواهند و فراموش کرده اند که موفقیت صرفا ابزارتولید شادکامی است نه هدف نهایی.

مثل دانشجویی که برای کسب بهترین معدل کلاس یا دانشگاه،تلاش می کند.اگرعقیده او درمورد الزام به کسب بهترین نمره کلاس را به چالش بکشیم،احتمالا پیام ما را اینطور درک خواهد کرد که به حداقل ها رضایت بده وتلاش تو برای کسب بهترین نمره،بی ارزش و غیر ضروری است.این ادراک مقاومت او را به همراه خواهد داشت.

سوالاتی شبیه به اینکه«اگر بهترین معدل را کسب نکنی چه می شود؟»،چالش در سطح شناختی هستند.یعنی هدف اصلاح ،یک نظر جزیی و خاص است .

از نگاه فراشناختی اما،پدیده کمال گرایی به عنوان یک کل واحد مد نظر ماست. سوال جایگزین این است«آیا تنها راه موفق بودن،کمال گرا بودن است؟»،«اگر کمال گرا نباشی،چه اتفاقی رخ خواهد داد؟» و سوالاتی از این جنس.

پاسخ ها معمولا این است که با اینکه رقابتی بودن آسیب هایی هم داشته،ولی چیزهای زیادی به من داده است.یا اگر کمال گرا نباشم،به اهدافم نمی رسم و پاسخ هایی مشابه این ها.

واقعیت متضاد و پنهان این است که افراد کمال گرا،این سبک تفکر و زندگی را دوست دارند و مراجعه و شکایتشان بابت افسردگی،اضطراب،وسواس فکری و سایر نشانه های روانی آزاردهنده است و نه کمال گرا بودنشان.

هیچ انسانی به راحتی آنچه را که دوست دارد و مفید می داند،کنار نمی گذارد.

اگر روان درمانگر موفق شود به لایه فراشناختی او دست پیدا کند و موضوع صحبت با مراجع،از جزییات و تلاش برای متقاعد سازی،به

ارزیابی کمال گرایی و پیش فرض های آن(مثل الگوی تفکرترجیح می دهم و بهتر است انجام دهم ،به جای باید انجام دهم)تغییر کند،مراجع اینگونه ادراک می کند که اصل موفق بودن او و اهمیت آن برایش(چه درست و چه نادرست)زیر سوال نرفته و هدف درمانگر تیدیل او به انسانی که دوست ندارد باشد،نیست.

هدف، کمک به او برای انتخاب پیش فرض ها و الگوهای کارآمدتری است که بدون تحمیل هزینه روانی،او را به خواسته هایش می رساند.

درمان فراشناختی در نحوه ارتباط ما با پدیده ها مداخله می کند.

ارتباط ما با مشکلاتمان می تواند حل کردن، تسلیم شدن،جنگیدن یا پذیرش باشد.

برخورد با احساسات نا خوشایند می تواند تحمل کردن یا جنگیدن وسعی در تغییر آنها باشد.

رابطه ای که با افکار مزاحم خود داریم،ممکن است سرکوب،فرار،همراهی یا گفتگو با آنها باشد(که البته همه نادرست هستند).

رابطه ما با موفقیت می تواند رابطه ای باشد که موفقیت را ابزار شادکامی بدانیم و یا برعکس خود را ابزاری در جهت موفقیت بدانیم.

رابطه ما با جهان خلقت می تواند رابطه جز به کل باشد یعنی خود را بخش کوچکی از طبیعت بدانیم که تابع قوانین خلقت است ،یا برعکس خود را مر کز بدانیم و جهان را نسبت به خود بسنجیم.

رابطه با فرزند می تواند بر اصل حمایت و مهربانی باشد یا بر اصل کنترل و سخت گیری و صدها مثال دیگر که می توان زد.

نتیجه موضع گیری درست ما در مورد پدیده ها است که نتیجه را مشخص می کند. این موضع گیری،که در سطح فراشناخت ذهن اتفاق می افتد،تنها چیزی است که کاملا در اختیار و به انتخاب ماست.

مفهوم لایه فراشناختی،الزاما با همین نام در سایر مکاتب و درمان ها استفاده نشده،ولی مفاهیمی نزدیک و شبیه به همین مفهوم در جاهای دیگری بکار گرفته شده،البته هیچ کدام به اندازه درمان فراشناختی،واضح،شفاف و مستقیم درمورد این مفهوم صحبت نکرده اند.

درمان فراشناختی مناسب چه نوع اختلالاتی است؟

درمان فراشناختی،یک درمان نسل سوم رفتار درمانی به حساب می آید.این بدان معناست که به اصول رفتاردرمانی متعهد است.

هر اختلالی که با رفتار درمانی کلاسیک(مبتنی بر اصول شرطی سازی و مواجهه سازی)قابل درمان باشد،به شکل پیش فرض با درمان فراشناختی هم قابل درمان است.

درمان ها به وجود می آیند و تکامل پیدا می کنند تا مشکلات روانی که تا قبل از این قابل درمان نبوده اند را درمان کنند،وگرنه بسیاری اختلالات اضطرابی مثل انواع «فوبیا»،«وسواس رفتاری» وتا حدی «اضطراب اجتماعی»،با همان اصول ساده رفتار درمانی قابل درمان هستند.

اما برای مشکلات روانی مثل«اضطراب اجتماعی» ، «وسواس فکری» ( و به طور کلی افکار مزاحم)،و حتی مشکلات کمتر پیچیده ای مثل «پانیک» تا پیش از پیدایش درمان های نسل سومی مثل درمان فراشناختی و درمان مشابه و نزدیک به آن، ACT(درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد)درمان موثر و کارآمدی وجود نداشت.

تاکید دوباره بر این نکته لازم است که فرضیه «هر اختلال یک درمان»از اساس نادرست است.

اگر اختلالات را پیچ و درمان ها را آچار فرض کنیم ،درمان ها آچارهایی با اندازه و شکل مشخص برای یک پیچ خاص نیستند ،بلکه شبیه آچارهای قابل تنظیم عمل می کنند که متناسب با اندازه پیچ،می توان از آنها استفاده کرد.

اما بعضی پیچ ها ،با هر اندازه تغییر در تنظیمات آچار خاص،قابل باز شدن نیستند و کلا به شکل و نوع دیگری از آچار نیاز دارند.

جمع بندی:

به طور کلی درمان فراشناختی به واسطه مدیریت افکار نگرانی ،روی اختلالات اضطرابی بازدهی خوبی دارد.

همینطورروی طیف اختلالات وسواس،چه رفتاری و چه فکری.

افراد دچار افسردگی پایدار(افسرده خویی) در صورتی که با کمک روش های فراشناختی،موفق به مدیریت نشخوار فکری شوند،روند تصاعدی و رو به رشدی را در درمان طی می کنند.اما کمبود انرژی در افراد افسرده وهمکاری اغلب پایین آنها،فارغ از روش درمانی،همیشه مشکل ساز است.

افسردگی اساسی(MDD) اما پیش از روان درمانی،به دارودرمانی نیاز دارد.

درمورد اختلالات مربوز به کنترل تکانه و خشم، درمان فراشناختی خیلی بهتر از درمان شناختی رفتاری یا رفتار درمانی کلاسیک کار می کند.

علت این است که مدیریت نیروی قدرتمندی چون خشم،به نفوذ در عمق بیشتری از ساختار روانی نیازمند است که درمان های قدیمی تر قادر به انجام آن نیستند.

درمورد کمال گرایی که پدیده رایجی در ناهشیار جمعی ما هم هست و باعث بروز افسردگی ،وسواس فکری و اختلال اضطراب فراگیر می شود ،ترکیبی از مفاهیم انسانگرایی،درمان راه حل محور و درمان فراشناختی بسیار کارساز و موثر است و نتایج خوبی از این ترکیب گرفته ام.

اختلالات شخصیت اما همیشه داستان متفاوتی دارند.به جرات می توان گفت هنوز هیچ درمانی که حتی روی یک اختلال شخصیت مشخص،نتیجه قابل قبول و تایید شده داشته باشد،طراحی نشده.

درمان فراشناختی هم چنین ادعایی ندارد.درمورد اثرگذاری درمان فراشناختی روی اختلالات شخصیت هم،به نتایج پژوهش و تحقیق برخورد نکرده ام.البته به دلیل جدید تر بودن درمان های نسل سوم هنوز تحقیقات آماری زیادی ازمیزان اثربخشی آنها وجود ندارد.

 اما در تجربه شخصی ام در کار با مراجعین خیلی خجالتی و با اعتماد به نفس کم،نتایج امیدوار کننده ای گرفته ام.

به طور کلی درمانهای نسل سوم رفتار درمانی،خیلی قدرتمند تر و موثرتر ازبقیه درمان ها کار می کنند و زود بازده تر هستند.

با همه اما و اگرها،یک چیز را با اطمینان می توان گفت:اگر قرار باشد در روند رشد و تکامل درمان ها،روزی درمان قوی و اثرگذاری برای اختلالات شخصیتی هم داشته باشیم،حتما زیر مجموعه ای از رفتار درمانی خواهد بود،حتما به بازه زمانی طولانی(حداقل دوسال یا بیشتر)نیاز خواهد داشت و حتما نقش انتخاب آگاهانه (که در لایه فراشناخت ذهن قرار دارد)در آن بسیار پررنگ و جزء اصول درمان خواهد بود.

گرفتن نوبت

در صورت تمایل می توانید با من(مسعود کرمی روانشناس) ،نوبت حضوری(در اصفهان) یا آنلاین وتلفنی (از سراسر ایران وخارج ازکشور)دریافت کنید.

حوزه فعالیت من درمان اختلالات (طیف اضطراب ، وسواس ،افسردگی، پرخاشگری و…) ، مشاوره پیش از ازدواج،زوج درمانی و مشاوره فردی است.

درصورت نیازیا تمایل،به سایر همکاران روانشناس یا روانپزشک که تایید شده و متخصص در کار خود هستند،معرفی و ارجاع می شوید. اطلاعات تماس در قسمت تماس با ما موجود است.

8ملاک اصلی در انتخاب بهترین روانشناس+خلاصه ای از روش های درمانی رایج

ملاک های تشخیص و درمان اختلالات اضطرابی

ملاک های تشخیص و درمان اختلالات خلقی(افسردگی تک قطبی و دوقطبی)

ملاک های تشخیص و درمان انواع اختلال وسواس

ملاک های تشخیص و درمان گروه اختلالات جنسی

ملاک های تشخیص و درمان اختلال سازگاری و استرس پس از سانحه

ملاک های تشخیص و درمان اختلالات روانپریشانه

ملاک های تشخیص و درمان شخصیت انفجاری متناوب(پرخاشگر)+رفتارهای ضداجتماعی

ملاک های تشخیص و درمان اختلالات شخصیت

معرفی خودم،مسعود کرمی روانشناس و روش درمانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فیلتر قیمت
فیلتر قیمت - slider
1تومان648,000تومان
تماس با پشتیبانی